مسعود هاشمزاده، جوان ۲۷ ساله و هنرمند تهرانی، در شامگاه خونین ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، درست در خیابان شادمان، هدف گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و جان باخت.
او نه سیاستمدار بود و نه فعال حزبی؛ سنتورنواز بود و طراح، با ۹ سال سابقه هنری. اما خروش مردم پس از انتخابات، او را از کارگاه و ساز به خیابان کشاند؛ خیابانی که آخرین مقصد زندگیاش شد.
نیروهایی با لباس سبز تیره، او را در دل اعتراضات هدف قرار دادند. برادرش، میلاد، تنها چند لحظه بعد با پیکر بیجانش در یک درمانگاه روبهرو شد.
پزشکی قانونی: اصابت گلوله به قلب، پارگی ریه = مرگ آنی.
پیکر مسعود به زادگاه پدریاش در روستای ولیآباد، خشکبیجار رشت منتقل شد. اما نه اعلامیهای ماند، نه عزاداریای برگزار شد؛ مأموران همه چیز را جمع کردند، انگار میخواستند نامش را هم خاموش کنند...
اما نام مسعود خاموش نشد. او ماند، مثل شعلهای که خاموش نمیشود.
او یکی از دهها شهیدیست که با خون خود، صفحهای نو در تاریخ مبارزات مردم ایران گشودند.
اگر تو هم میخواهی یادشان را زنده نگهداری، این روایت را منتشر کن.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر