پسرم، شیر مردم؛ سالروز میلادت مبارکم باد... مبارک عزیزانت باد...


 پسرم، شیر مردم؛ سالروز میلادت مبارکم باد... مبارک عزیزانت باد...

مادرانه هایم را در سالروز باشکوه میلادت، در قلبم زمزمه می کنم، مانند سی و هشت سال پیش...
همان زمان که هنوز به آغوشم ننشسته بودی و من تمام وجودم را با تو شریک بودم...
در نهان با تو سخن می گفتم، و تو می شنیدی و می فهمیدی مرا...
و باز تو را در وجودم می بینم، با تو آهسته نجوا می کنم، مثل سی و هشت سال پیش...
می دانم که باز می شنوی و می فهمی...
پسرم، شیر مردم؛ سالروز میلادت مبارکم باد... مبارک عزیزانت باد...

شمسی قلیچ خانی(مادرانه) - دهم اردیبهشت 1394


اشتراک:

آخرین عکس فرزاد کمانگر در زندان

اشتراک:

نشريه واشنگتن تایمزمقاله بعدازشهادت فرزاد کمانگر




نشريه واشنگتن تایمزمقاله بعدازشهادت فرزاد کمانگر 

 فرزاد کمانگر معلمی از اقليت کرد ايران بود که توسط رژيم اسلامی تهران، به دروغ تروريست خوانده شده بود. او تقريباً چهار سال را زير شکنجه جسمی و ذهنی در زندان های ايران گذراند. درد و رنج آقای کمانگر روز يکشنبه19اردیبهشت  در بالای چوبه دار به پايان رسيد. او 34 سال داشت
آقای کمانگر به همراه چهار «محارب يا دشمن خدا»ی ديگر کشته شد؛ کسانی که به گفته رژيم «به ارتکاب اقدامات تروريستی محکوم شده بودند.» هنگامی که اين افراد به طور شتابزده ای اعدام می شدند، پرونده سه نفر از آنها هنوز در مرحله لازم الاجرای تجديد نظر قرار داشت. همزمان با آماده سازی و اجرای حکم اعدام اين افراد، ارتباط تلفنی با زندان اوين در آخرهفته گذشته قطع شد. رژيم از اطلاع رسانی قبلی به خانواده و وکلای اين افراد، که به موجب قانون الزامی است، خودداری کرد و آنها خبر اعدام ها را از رسانه ها شنيدند. رژيمی که ادعا می کند نماينده خداست، مانند مجرمانی رفتار می کند که گويی چيزی را مخفی می کند.
جرم آقای کمانگر، تعلق داشتن به اقليت کرد بود. او در يک مدرسه ابتدايی در شهر کامياران در شمالغرب ايران تدريس می کرد و عضو اتحاديه معلمان کردستان بود. وی در بسياری از نشريات حقوق بشر مطلب می نوشت و به طور مخفيانه به دانش آموزانش زبان ممنوع شده کردی را تدريس می کرد و درباره تاريخ و فرهنگ شان، داستان ها می گفت. او را در ژوئيه 2006 دستگير کرده و تحت ضرب و شتم، ضربات شلاق، شوک برقی، بی غذايی، محروميت از خواب و حبس در سلول های سرد انفرادی و طاقت فرسا قرار دادند. صدای زجه های او در ميان صدای بلند نوارهايی که صفحات قرآن را بازخوانی می کردند، گم می شد.
آقای کمانگر در فوريه 2008 در يک دادگاه پنج دقيقه ای حضور پیدا کرد. خليل بهراميان وکيل مدافع وی، سال گذشته در گفتگوی تلفنی با واشنگتن تايمز از تهران گفت: «اصلاً هيچ مدرکی دال بر ارتباط فرزاد با گروه و يا فعاليت تروريستی وجود نداشت.» او گفت: «فرزاد يک معلم، شاعر، روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و يک انسان خاص است.» اصلاً چنين مدرکی در دادگاه ارائه نشد و يا به آن احتياج نشد تا حکمی که از پيش تعيين شده جاری شود.
آقای کمانگردر آخرين نامه اش از زندان به يک داستان ايرانی به نام «ماهی  سياه کوچولو» اشاره می کند که در سال 1967 توسط يک معلم مخالف به نام صمد بهرنگی نوشته شده بود. اين داستان يک ماهی کوچکی است که قوانين جامعه اش را زير پا می گذارد تا به سفری برای اکتشاف دريا برود. ماهی سياه کوچک پس از گذر از ماجراهای بسيار، آزادی را پيدا می کند اما در نهايت با مرگ روبرو می شود. او نوشته است: «آيا می توان معلم بود اما راه دريا را به ماهی سياه کوچولوی کشور نشان نداد؟ آيا می شود مسؤوليت سنگين معلم بودن و پاشيدن بذر دانش را بر دوش داشت و همچنان ساکت ماند؟ آيا می شود عقده ها را در گلوی دانش آموزان ديد، شاهد چهره های نهيف و گرسنه آنها بود و همچنان ساکت ماند؟… نمی توانم تصور کنم شاهد درد و فقر مردم اين زمين باشيم، و نتوانيم قلب هايمان را به رود و دريا، به خروش و طغيان بدهيم
آقای کمانگر نوشته است: «ماهی کوچک به آرامی در دريا شنا کرد و فکر کرد: روبرو شدن با مرگ برای من سخت نيست، از آن پشيمان هم نمی شوم
منبع: واشنگتن تایمز
اشتراک:

19اردیبهشت مصادف باسالگرد اعدام فرزاد کمانگر...





19اردیبهشت مصادف باسالگرد اعدام فرزاد کمانگر...
١٩اردیبهشت مصادف با سالگرد اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامی است.
خاطرە تلخ ان سحرگاە را از یاد نمی توان برد. خبر بسیار غم انگیز بود، در یک قلم ٥ زندانی عقیدتی و سیاسی تنها بخاطر مخالفت با سیاست حاکمان بدار آویختە شدند. بعضها شکستە بود و دلها فشردە میشد. صحنەهای تیرباران را بچشم خود دیدە و لمس کردە بودم اما هرگز تجربە طناب دار را نداشتە و جز در تصاویر و فیلمها ندیدەام(اولین تصویر طناب دار را  از اعدام پدر بزرگم و اعدام قاضی محمد دیدە بودم). صحنە بالارفتن از کرسی و چهارپایە اعدام را بارها در ذهنم مرور کردە بودم. در سالهای اخیر بارها بە جای عاطفە آن دخترک نازنین  ١٥-١٦ سالە از آن سکو کە در فیلمش می بینیم بالا رفتە بودم بدون اینکە کسی مرا کمک کند یا دست بە جایی بگیرم. اما تصور بالا رفتن فرزاد را از آن کرسی هرگز نمی کردم. هرگز بە خود اجازە آنرا ندادە و شهامت این تصور را نداشتم. اما آن سحرگاە شوم در ١٩ اردیبهشت کە یکجا شیرین، فرهاد، علی و مهدی را همراه با آن جاودانە قهرمان استقامت و شجاعت، همراە معلم فرزاد بدار آویختند و همە امیدها برای زندە نگاه داشتن فرزاد و نجاتش از چنگال ضحاک در یک آن نابود و نیست شد، از ان لحظە ببعد توانستم اعدام فرزاد را در ذهنم تصویر کنم. بالارفتن بجای فرزاد و لگد زدن بە کرسی را می توانستم، حتی اگر آنگونە هم نباشد براحتی تصور کنم، می توانستم شیرینی دادن فرزاد را هم براحتی تصور کنم اما هنوز هم تجسم طناب گرە خوردە بر گردن  و صحنە سر، بردار فرزاد بیش از هر اعدامی آزارم می دهد
فرزاد بسیار متفاوت بود
دیروز کە خاطرات دکتر علایی را در مورد فرزاد می خواندم، بار دیگر آن حس و حال را کە همراە فرزاد از کرسی بالا رفتە ام را پیدا کردم. آیا من بە کسی نقل و نبات برای مرگ خود می دادم؟ و آیا با جلادی کە طناب را بالا می کشد یا بە کرسی  زیر پایم لگد میزند نیز، مهربان خواهم بود؟ البتە کە نە…صد البتە کە نە.
فرزاد کمانگر کی بود کە چنین مهربانیها را از خود بە جای گذاشت؟
هرکسی از ظن خود شد یار وی. کە این البتە نە تنها بد نیست بلکە از چند بعدی بودن شخصیت او حکایت دارد و از همەگیر بودن روایتهایش نشان. برای پرداختن بە او منابع بسیاری در دست است کە مهمترین انها نوشتەها و کردار فرزاد در این بهرە کوتاە از عمر وی است.
زمانی کە از میدیا شاگرد کوچک ومادر محرومش می نویسد و یا از ققنوسهای دیگر سرزمینش، چکامە میسازد و یا در ٨ مارس روز جهانی زن، از عطر گل یاس و رنگ بنفشە و عشق می گوید و یا آنگاه کە از سارا حرف می زند، زمانی کە اعضای بدن خود را بە هر انسان دردمندی میبخشد با هر رنگ و فرهنگی، آنگاە کە در سوگ احسان فتاحیان مرثیە می سراید، یا آن گاە کە با حاکمان بر جان و مال و سر زمینش دیالوگ آشنای رهایی را آغاز می کند و بە شکنجەگرانش مانند انسانهای فریب خوردە و نا آگاه هشدار دادە و آیندە آزاد مردم را بشارت میدهد، می توان او را بهتر باز شناخت. فرزاد با کردار خود نیز، با انتخاب شغل معلمی در یک روستای دور افتادە و کم جمعیت، با انتخاب نوشتن در کامیاران، این شهر کوچک در کردستان، با فعالیت در انجمنهای مدنی و صنفی، با شروع کردن از همسایەها و دور و بر خود،  با تلاشی بی وقفە در شناسانندن دردهای و زخمهای جامعە و افشای زورگویی و ستم با ارتباط گیری و همکاری با همە فعالین حقوق بشری و مدنی در سرتاسر ایران، با ادامە نوشتن و گفتن از همە محرومین در ایران، حتی در بدترین و سخت ترین شرایط، با استقامتش در مقابل تبعیض و سرکوب و بالاخرە با خواندن ترانەهای عاشقانە، اهمیت بە فرهنگ سالم و هنر سرزمینش، همزمان با نفی سنتهای عقب افتادە و خانمانسوز، با دلسوزی کردن برای زندانیانی کە  بە مراتب حکمشان از او کمتر بود و با صدای مظلومان و محکومان شدن و با…..خود را بە ما شناساندە است.
چرا گفتمان فرزاد همگیر شد؟
مصاحبەهای ریز و درشت و گفتگوهای زیادی کە حول شخصیت فرزاد انجام شدە، یک سوال را در میان فعالین کرد تکرار می کند: چگونە و چرا گفتەهای فرزاد در همە جا منتشر شد؟ چە شد کە همە بە نامەهای فرزاد و زندگی کوتاە فرزاد این همە اهمیت می دهند؟
شاید برای بهتر پاسخ دادن بە این پرسش لازم باشد بە خلاف آن یعنی گفتمانهای پیشین در این ٣٣ سالە اخیر و مقایسەای در این باب بپردازیم. گفتەها و نوشتەهای فرزاد از اجتماع و از سیاست از اقتصاد و از گذشتە و حال و یا از آیندە، با گفتەها و نوشتەهای پیشین و نسل قدیمیتر از وی متفاوت است فرزاد نمایندە نسلی از کردها شد کە سالهای مقاومت همگانی و دفاع مسلحانە گستردە را پشت گذاشتە و بە راهی تازەتر و نوین امیدوار شدە بود. اگر از یک طرف رکود این مقاومت باعث دلسردی و فتور در میان بسیاری از آرزومندنان آزادی شد، برای امثال فرزاد انگیزەای برای تفکر بیشتر و وسیلەای برای یافتن راەهای تازە گردید. بجای انتخاب کوە و استفادە از اسلحە بە قلم، تختە سیاە و دانش جامعە خود فکر کرد، بە جای پروپاگاندای حزبی و از قربانیان استفادە حزبی کردن بە سادەترین اخبار و دقت در بیان دردها در جای خود و برای بهبود وضعیت پرداخت. او می دانست کە راە آموختن و یاد دادن، راە بیان دردهای عمیق جامعە هرچند کوچک و گاهی «کم اهمیت» از ساختن جامعە مدنی پویا می گذرد. راە نجات را در بیداری مدنی و آشنایی بە حقوق می دانست. او با گزینش صلح طلبی و شیوەهای عدم خشونت در مبارزە و کار مدنی، نشان داد کە راه انتقام و جنگ و خون و خشونت بیش از هر چیز بە کردستان نە تنها کارساز نیست بلکە لطمات جبران ناپذیری نیز بە جامعە زدە و می زند. او میگفت خشونت خشونت را باز تولید می کند…در گوشە گوشە سخنان فرزاد امید بە زدودن فقر، امید بە آموختن، امید بە نماندن تبعیض در همە سطوح  در قالب حقوق انسانی بیان می شود. او شدیدن با ادبیات حقوقی مدرن و امروزی آشنا بود. او از تعیین سرنوشت بدست خود و خودمختاریهای فردی و اجتماعی داستانها ساختە است. او بە فرهنگ سازی و اهمیت زبان مادری، فرهنگ و هنر در جامعە بخوبی آگاه بود. فرزاد ما حقوق مدنی را و حقوق بشر را در بیشتر نامەها و دیالوگهایش مد نظر داشت و از آنها بخوبی استفادە می کرد. او و نسل او بە آرامی اما بشکلی جدی از تعلق حزبی برای نشان دادن دردها اجتماع نابسامان کردستان، بە عنوان «یگانە الترناتیو» عبور کردە است. فرزاد بە عنوان نمایندە نسل نوین کرد تابوهای گذشتە را زیر و رو کردە و برای سعادت همزبانان و همسایەهای خود بلکە برای همە شهروندان ایرانی گفتمان حقوق برابر، یکسانی در برخورد و آزادی و عدم تبعیض میخواست. او بجای تبلیغ مقاومت مسلحانە بە ترویج روحیە عدم خشونت و استفادە فاشیستی قدرت حاکمە از زور و فساد را بە چالشی مستمر. فرزاد برای آموختن این تساویها و مهر بە همنوع قلب خویش را بە یک همنوعش در دامنە سهند و دیگر اعضایش را بە یک افغان یا یک بلوچ هدیە میکرد. فرزاد کمانگر بە جای تنها گفتن در مورد پروندە سازی بغایت سنگین خود و عواقب آن بە مشکلات زندان و کمک بە زندانیان گمنام پرداخت و اینگونە همە گیر شد
فرزاد معلم، اینگونە همە گیر و جاودانە شد
اشتراک:

دست خطی از "ریحانه جباری " دختر قهرمان ایران به مناسبت روز "مادر"

دست خطی از "ریحانه جباری " دختر قهرمان ایران
 به مناسبت روز "مادر"




 
شعله پاکروان مادر ریحانه جباری, با انتشار دستخط ریحانه اش، طی یادداشتی می نویسد:
تاچند ماه پیش ، این تکه کاغذ کوچک در کیفم بود . حاصل روزهایی که هنوز امکان ملاقات حضوری بود . سالن بسیار بزرگی در زندان اوین که دهها میز و صندلی هر هفته میزبان خانواده ها و دختران زندانی شان بود . در همین سالن زنان زیادی را دیدم که بعدها اعدام شدند . شهلا جاهد را با آن جثه ریز و دمپایی پاشنه دارش در همین سالن در آغوش گرفتم
.
طیبه و فاطمه و فاطمه و کسان دیگر را .
روان یکایک شان شاد و آرام . همه روزها به زنان و مردان با شرف ، مادران و پدران فداکار
شاد و مبارک .
عشق من,
روز مادر مبارک
و
مبارک تر از آن روزهای مادری ست
که در کنار هم خواهیم بود
قربانت
ریحانه - اوین
خرداد ٨٨


اشتراک:

نوشته‌های پر بیننده

برچسب‌ها

۱۸تیر۷۸ (1) آبادان (5) آبدانان (2) آبیک (1) آمل (11) ابهر (1) اراک (10) ارداق (1) اردبیل (4) ارومیه (7) اسدآباد همدان (1) اسلام‌آباد غرب (7) اسلامشهر (9) اشکذر (1) اشنویه (7) اصفهان (47) اعدام (56) افغانستان (3) اقلید فارس (2) الیگودرز (3) اندیشه کرج (1) اندیمشک (6) انقلابی صدیق محمود بریسمی (1) اهواز (21) ایذه (22) ایرانشهر (5) ایلام (9) ایوان غرب (1) باباحیدر (1) بابل (3) بانه (4) بجنورد (1) بروجرد (2) بستک (1) بلوچ (1) بندر انزلی (3) بندر کرگان (1) بندرعباس (3) بوشهر (3) بوکان (24) بومهن (2) بهارستان (3) بهبهان (14) بهشت زهرا (1) بهشهر (1) بیجار (1) پاکدشت (2) پاکدشت ورامین (1) پدر (3) پیرانشهر (11) تالش (2) تبریز (5) تربت جام (1) تکاب (1) تنکابن (1) تویسرکان (2) تهران (165) ثلاث باباجانی (1) جوانرود (22) جوی‌آباد (1) جوی‌آباد اصفهان (1) چابهار (1) چالداران (1) چالوس (1) چهاردانگه (2) حمیدیه (2) خاش (15) خرم‌آباد (9) خرمدره (1) خرمشهر (7) خمام (1) خمین (1) خوزستان (6) دانشجو (1) درگهان (1) دزج قروه (1) دزفول (7) دشتی پارسیان (1) دورود (9) دهدشت (2) دهگلان (4) دهلران (1) دیواندره (7) راسک (1) رامهرمز (1) رباط کریم (1) رشت (16) رضوانشهر (2) روبار کرمان (1) رودسر (1) روستای زیندشت سلماس (1) زاهدان (129) زرینشهر (1) زنان شهید (110) زنجان (9) زندان ایلام (1) زندان گوهردشت (9) زندان مرکزی کرج (1) ساری (4) سامان (2) سده اصفهان (1) سرآسیاب (2) سراوان (2) سرباز (1) سرپل ذهاب (1) سردشت (3) سقز (12) سمیرم (4) سنقر (3) سنندج (34) سیرجان (2) سی‌سخت (1) شادگان (2) شاندرمن (1) شاهین دژ (2) شاهین شهر (3) شکنجه (2) شوش (2) شوشتر (3) شهدای نوجوان (134) شهر ری (3) شهر قدس (2) شهر کرد (1) شهرقدس (9) شهرک آلارد رباط کریم (1) شهرک اندیشه (3) شهرک صدرا شیراز (2) شهریار (21) شهید راه آزادی محمد صالحی (1) شهید قیام ۷۸ (2) شهیدان قیام (1086) شیراز (44) صفاشهر (1) عفو بین‌الملل (1) فارس (1) فردیس کرج (13) فنوج (1) فولادشهر (1) فومن (2) فیروزآباد فارس (1) قائمشهر (4) قرچک ورامین (1) قروه (2) قزوین (2) قشم (1) قصرشیرین (1) قم (2) قوچان (3) قهدریجان (7) قیام ۱۴۰۱ (704) قیام ۸۸ (15) قیام ۹۷ (1) قیام آبان۹۸ (399) قیام تیر۱۴۰۰ (8) قیام دی۹۶ (49) قیام کازرون (5) قیام لردگان (1) قیام۱۴۰۱ (8) قیام۸۸ (62) قیام۸۹ (2) کازرون (6) کاشمر (1) کامیاران (7) کرج (47) کردستان (2) کردکوی (1) کرمان (4) کرمانشاه (38) کریم آباد (1) کنگان (1) کنگاور (2) کوت عبدالله (1) کهریزک (1) کیاشهر (1) کیانشهر (1) کیانشهر گیلان (1) کیش (1) گچساران (1) گرگان (1) گرمسار (1) گلستان (1) گلشهر (2) گلوگاه (1) گنبد کاووس (1) گیلان (1) گیلان غرب (1) لاشار (1) لاهیجان (4) لردگان (1) لرستان (1) لنگرود (7) مادران دادخواه (5) مارلیک کرج (3) ماهشهر (41) متل قو (1) مرودشت (1) مریوان (12) مزار شهیدان (98) مسجد سلیمان (1) مشکین‌دشت (1) مشهد (12) ملارد (11) ملایر (1) ملکشاهی (1) ملک‌شهر (2) منظریه کرج (1) مهاباد (18) مهرشهر کرج (4) میدان آزادی (1) نجف آباد اصفهان (1) نسیم‌شهر (2) نوشهر (8) نهاوند (1) نیشابور (1) ورامین (2) هادیشهر (1) هرسین کرمانشاه (1) هشتگرد (1) همدان (1) یاسوج (3) یافت‌آباد (2) یزدانشهر (3) یزدانشهر اصفهان (2)

Blog Archive

بازدید وبلاگ