١٩اردیبهشت مصادف با سالگرد اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی،
فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامی است.
خاطرە تلخ ان سحرگاە را از یاد نمی توان برد. خبر بسیار غم انگیز بود، در یک
قلم ٥ زندانی عقیدتی و سیاسی تنها بخاطر مخالفت با سیاست حاکمان بدار
آویختە شدند. بعضها شکستە بود و دلها فشردە میشد. صحنەهای تیرباران را بچشم خود
دیدە و لمس کردە بودم اما هرگز تجربە طناب دار را نداشتە و جز در تصاویر و فیلمها
ندیدەام(اولین تصویر طناب دار را از اعدام پدر بزرگم و اعدام قاضی محمد دیدە
بودم). صحنە بالارفتن از کرسی و چهارپایە اعدام را بارها در ذهنم مرور کردە بودم.
در سالهای اخیر بارها بە جای عاطفە آن دخترک نازنین ١٥-١٦ سالە از آن سکو کە در فیلمش می بینیم بالا رفتە بودم بدون اینکە
کسی مرا کمک کند یا دست بە جایی بگیرم. اما تصور بالا رفتن فرزاد را از آن کرسی
هرگز نمی کردم. هرگز بە خود اجازە آنرا ندادە و شهامت این تصور را نداشتم. اما آن سحرگاە شوم در ١٩ اردیبهشت کە
یکجا شیرین، فرهاد، علی و مهدی را همراه با آن جاودانە قهرمان استقامت و شجاعت،
همراە معلم فرزاد بدار آویختند و همە امیدها برای زندە نگاه داشتن فرزاد و نجاتش
از چنگال ضحاک در یک آن نابود و نیست شد، از ان لحظە ببعد توانستم اعدام فرزاد را
در ذهنم تصویر کنم. بالارفتن بجای فرزاد و لگد زدن بە کرسی را می توانستم، حتی اگر
آنگونە هم نباشد براحتی تصور کنم، می توانستم شیرینی دادن فرزاد را هم براحتی تصور
کنم اما هنوز هم تجسم طناب گرە خوردە بر گردن و صحنە سر، بردار فرزاد بیش از
هر اعدامی آزارم می دهد…
فرزاد بسیار متفاوت بود
دیروز کە خاطرات دکتر علایی را در مورد فرزاد می خواندم،
بار دیگر آن حس و حال را کە همراە فرزاد از کرسی بالا رفتە ام را پیدا کردم. آیا
من بە کسی نقل و نبات برای مرگ خود می دادم؟ و آیا با جلادی کە طناب را بالا می
کشد یا بە کرسی زیر پایم لگد میزند نیز، مهربان خواهم بود؟ البتە کە نە…صد
البتە کە نە.
فرزاد کمانگر کی بود کە چنین مهربانیها را از خود بە جای
گذاشت؟
هرکسی از ظن خود شد یار وی. کە این البتە نە تنها بد نیست بلکە از چند بعدی بودن شخصیت او حکایت دارد و از همەگیر بودن روایتهایش نشان. برای پرداختن بە او منابع بسیاری در دست است کە مهمترین انها نوشتەها و کردار فرزاد در این بهرە کوتاە از عمر وی است.
هرکسی از ظن خود شد یار وی. کە این البتە نە تنها بد نیست بلکە از چند بعدی بودن شخصیت او حکایت دارد و از همەگیر بودن روایتهایش نشان. برای پرداختن بە او منابع بسیاری در دست است کە مهمترین انها نوشتەها و کردار فرزاد در این بهرە کوتاە از عمر وی است.
زمانی کە از میدیا شاگرد کوچک ومادر محرومش می نویسد و یا از ققنوسهای دیگر سرزمینش، چکامە میسازد و یا در ٨
مارس روز جهانی زن، از عطر گل یاس و رنگ بنفشە و عشق می گوید و یا آنگاه کە از سارا حرف می زند، زمانی کە اعضای بدن خود را بە
هر انسان دردمندی
میبخشد با هر رنگ و فرهنگی، آنگاە کە در سوگ احسان فتاحیان مرثیە می سراید، یا آن گاە کە با حاکمان بر جان و مال و سر زمینش دیالوگ آشنای
رهایی را آغاز می کند و بە شکنجەگرانش مانند انسانهای فریب خوردە و نا
آگاه هشدار دادە و آیندە آزاد مردم را بشارت میدهد، می توان او را بهتر باز شناخت.
فرزاد با کردار خود نیز، با انتخاب شغل معلمی در یک روستای دور افتادە و کم جمعیت،
با انتخاب نوشتن در کامیاران، این شهر کوچک در کردستان، با فعالیت در انجمنهای
مدنی و صنفی، با شروع کردن از همسایەها و دور و بر خود، با تلاشی بی وقفە در
شناسانندن دردهای و زخمهای جامعە و افشای زورگویی و ستم با ارتباط گیری و همکاری
با همە فعالین حقوق بشری و مدنی در سرتاسر ایران، با ادامە نوشتن و گفتن از همە
محرومین در ایران، حتی در بدترین و سخت ترین شرایط، با استقامتش در مقابل تبعیض و
سرکوب و بالاخرە با خواندن ترانەهای عاشقانە، اهمیت بە فرهنگ سالم و هنر سرزمینش،
همزمان با نفی سنتهای عقب افتادە و خانمانسوز، با دلسوزی کردن برای زندانیانی
کە بە مراتب حکمشان از او کمتر بود و با صدای مظلومان و محکومان شدن و
با…..خود را بە ما شناساندە است.
چرا گفتمان فرزاد همگیر شد؟
مصاحبەهای ریز و درشت و گفتگوهای زیادی کە حول شخصیت
فرزاد انجام شدە، یک سوال را در میان فعالین کرد تکرار می کند: چگونە و چرا
گفتەهای فرزاد در همە جا منتشر شد؟ چە شد کە همە بە نامەهای فرزاد و زندگی کوتاە
فرزاد این همە اهمیت می دهند؟
شاید برای بهتر پاسخ دادن بە این پرسش لازم باشد بە خلاف
آن یعنی گفتمانهای پیشین در این ٣٣ سالە اخیر و مقایسەای در این باب بپردازیم. گفتەها و نوشتەهای فرزاد از اجتماع و از
سیاست از اقتصاد و از گذشتە و حال و یا از آیندە، با گفتەها و نوشتەهای پیشین و
نسل قدیمیتر از وی متفاوت است فرزاد نمایندە نسلی از کردها شد کە سالهای مقاومت
همگانی و دفاع مسلحانە گستردە را پشت گذاشتە و بە راهی تازەتر و نوین امیدوار شدە
بود. اگر از یک طرف رکود این مقاومت باعث دلسردی و فتور در میان بسیاری از
آرزومندنان آزادی شد، برای امثال فرزاد انگیزەای برای تفکر بیشتر و وسیلەای برای
یافتن راەهای تازە گردید. بجای انتخاب کوە و استفادە از اسلحە بە قلم، تختە سیاە و
دانش جامعە خود فکر کرد، بە جای پروپاگاندای حزبی و از قربانیان استفادە حزبی کردن
بە سادەترین اخبار و دقت در بیان دردها در جای خود و برای بهبود وضعیت پرداخت. او
می دانست کە راە آموختن و یاد دادن، راە بیان دردهای عمیق جامعە هرچند کوچک و گاهی
«کم اهمیت» از ساختن جامعە مدنی پویا می گذرد. راە نجات را در بیداری مدنی و
آشنایی بە حقوق می دانست. او با گزینش صلح طلبی و شیوەهای عدم خشونت در مبارزە و
کار مدنی، نشان داد کە راه انتقام و جنگ و خون و خشونت بیش از هر چیز بە کردستان
نە تنها کارساز نیست بلکە لطمات جبران ناپذیری نیز بە جامعە زدە و می زند. او
میگفت خشونت خشونت را باز تولید می کند…در گوشە گوشە سخنان فرزاد امید بە زدودن
فقر، امید بە آموختن، امید بە نماندن تبعیض در همە سطوح در قالب حقوق انسانی
بیان می شود. او شدیدن با ادبیات حقوقی مدرن و امروزی آشنا بود. او از تعیین
سرنوشت بدست خود و خودمختاریهای فردی و اجتماعی داستانها ساختە است. او بە فرهنگ
سازی و اهمیت زبان مادری، فرهنگ و هنر در جامعە بخوبی آگاه بود. فرزاد ما حقوق
مدنی را و حقوق بشر را در بیشتر نامەها و دیالوگهایش مد نظر داشت و از آنها بخوبی
استفادە می کرد. او و نسل او بە آرامی اما بشکلی جدی از تعلق حزبی برای نشان دادن
دردها اجتماع نابسامان کردستان، بە عنوان «یگانە الترناتیو» عبور کردە است. فرزاد
بە عنوان نمایندە نسل نوین کرد تابوهای گذشتە را زیر و رو کردە و برای سعادت
همزبانان و همسایەهای خود بلکە برای همە شهروندان ایرانی گفتمان حقوق برابر،
یکسانی در برخورد و آزادی و عدم تبعیض میخواست. او بجای تبلیغ مقاومت مسلحانە بە
ترویج روحیە عدم خشونت و استفادە فاشیستی قدرت حاکمە از زور و فساد را بە چالشی
مستمر. فرزاد برای آموختن این تساویها و مهر بە همنوع قلب خویش را بە یک همنوعش در
دامنە سهند و دیگر اعضایش را بە یک افغان یا یک بلوچ هدیە میکرد. فرزاد کمانگر بە
جای تنها گفتن در مورد پروندە سازی بغایت سنگین خود و عواقب آن بە مشکلات زندان و
کمک بە زندانیان گمنام پرداخت و اینگونە همە گیر شد…
فرزاد معلم، اینگونە همە گیر و جاودانە شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر