علیرضا شیدایی، جوان ۲۹ ساله، راننده تاکسی و نانآور خانوادهای در کرج بود. او همان کسی بود که تا آخرین روز عمرش فقط خواست با شرافت کار کند، نان دربیاورد و زندگی کند… اما در سرزمینی که حتی اعتراض مسالمتآمیز به گرانی نان و بنزین هم جرم است، زندگی کردن بهای سنگینی دارد.
علیرضا روز ۲۵ آبان ۱۳۹۸، در جریان تظاهرات مردمی علیه گرانی بنزین، با گلوله مستقیم نیروهای سپاه پاسداران به سرش، در همان نقطهای که جوان دیگر، ابراهیم کتابدار، به شهادت رسیده بود، هدف قرار گرفت. او در آغوش برادر کوچکش، محمد، جان داد؛ همانجا، کنار خیابان، جلوی چشم مردم.
مادر علیرضا پس از ۱۷ ماه سکوتِ تحمیلی، سرانجام لب به سخن گشود. صدایش، صدای تمام مادرانیست که در آبان سوختند. او گفت:
«پسرم روز قبل از کشتهشدنش ناراحت بود. گفت مامان بنزین شده لیتری ۳هزار، من چطور خرج زندگی رو بدم؟»
و فردایش، علیرضا رفت. رفت و دیگر برنگشت.
او به بیمارستان نرسید. پشت چراغ قرمز، قلبش ایستاد. و پیکر بیجانش را بیصدا، بدون پاسخ، به خانوادهاش تحویل دادند. بیداد تا کجا؟
مادرش فریاد میزند:
«به کدام گناه بچه من را کشتید؟ اگر بیگناه بود، چرا کشتیدش؟ اگر قاتل دارد، پس نشانم دهید! بگویید چه کسی شلیک کرد؟ چرا او آزاد است و ما در ماتم فرزندمان اسیر؟»
علیرضا شیدایی، متولد ۲۳ مهر ۱۳۶۷، روز شنبه ۲۵ آبان ۹۸ جانباخت و در بهشت سکینه کرج، کنار هزاران سکوت دفن شد. اما نامش فریاد خواهد شد، در هر خیابان، در هر تجمع، در هر لحظهای که آزادی فریاد زده شود.
یادش گرامی. راهش ادامه دارد. ✊
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر