در دل یکی از غروبهای غمانگیز پاییز، مردی جوان، آرام، و بیصدا، نامش را در تاریخ مقاومت ایران حک کرد؛ میثم احمدی، کارگر ۲۷ ساله و اهل کرج، قربانی گلولهای شد که نه در میدان جنگ، که در مسیر بازگشت به خانه شلیک شد.
او نه تفنگی در دست داشت، نه فریادی سر داده بود. فقط داشت به خانهاش برمیگشت، با دستانی پینهبسته از کار در تعمیرگاه، و قلبی پر از امید برای جشن عروسیاش که قرار بود تنها یک ماه بعد برگزار شود. اما تقدیر خونینی که دیکتاتوری برایش نوشته بود، پایان این رویا را در آبان ۹۸ رقم زد.
در عصر شنبه، ۲۵ آبان، حوالی جاده ملارد کرج، گلولهای که از تفنگ نیروهای سرکوبگر سپاه رها شد، رودههای میثم را درید و ستون فقراتش را شکافت. همانجا، در خیابان، زیر نگاه دوستان و عابران، فرومیافتد. با آخرین نفسها، او را به بیمارستان میبرند. اما هیچ امیدی نیست...
نامزدش، سمیه شیردل، با دلی شکسته میگوید:
«نمیدانستم گلوله از جلو خورده یا از پشت... دکترها فقط گفتند دعا کنید. نگذاشتند حتی زخمش را ببینم.»
در حالیکه هنوز جان در بدن داشت، مأموران امنیتی به بیمارستان آمدند و تلفن همراهش را بردند. سکوت، تهدید، و انکار. همهچیز رنگ سانسور گرفته بود.
روز ۳۰ آبان، پنج روز پس از تیر خوردنش، میثم در بیمارستان جان داد. تنها سه روز بعد، با هزار مشقت، خانوادهاش توانستند پیکر او را تحویل بگیرند. اجازهی برگزاری مراسم سوم و هفتم داده نشد. همهچیز در خفا، با گریههای خفه، و در میان حلقهای از تهدید، در خانه برگزار شد.
او را در قبرستان بیبی سکینه کرج به خاک سپردند؛ اما یادش، هرگز خاک نخواهد خورد.
میثم احمدی، نه فقط یک نام، بلکه روایتی است از تمام جوانانی که در آبان ۹۸ گلوله خوردند، و در سکوت دفن شدند...
اما هر کدام از آنها، مشعل راهی شدند که روزی حتماً به روشنایی خواهد رسید.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر