رد شدن به محتوای اصلی

پست ویژه

جواد بابایی صدای نیزارهای ماهشهر

  جواد بابایی، جوانی اهل ماهشهر و از خانواده‌ای طبقهٔ کارگر، زندگی ساده و پرامید خود را با شور و امید در کنار مردم می‌گذراند. در روزهای آبان ۹۸، وقتی خیابان‌های ماهشهر پر از فریاد عدالت‌خواهانهٔ مردم شد، جواد نیز به جمع معترضان پیوست.

آزاده ضربی: گلوله‌ای به حنجره

 


آزاده ضربی، دختری جوان از فردیس کرج، دانشجوی دانشگاه آزاد شهر قدس بود. دختری پرانرژی، خوش‌صدا و پر از رویاهای ساده؛ آرزو داشت روزی صدای خودش را در رادیو بشنود.

بعدازظهر ۲۵ آبان ۱۳۹۸، آزاده همراه چند تن از اقوامش در راه خانه بود. شهر پر از دود و اضطراب بود. مردم در خیابان‌ها فریاد می‌زدند، و بوی گاز اشک‌آور همه جا را پر کرده بود. آزاده نه شعار می‌داد و نه درگیری داشت؛ فقط می‌خواست از خیابان رد شود تا به خانه برسد. اما ناگهان صدای شلیک پیچید — گلوله‌ای از روبه‌رو، مستقیم به حنجره‌اش نشست.

او را به درمانگاه رساندند، اما درها بسته بود. اورژانس دیر رسید، بیمارستان دیرتر... و صدای آزاده برای همیشه خاموش شد.

نه تریبونی، نه عدالت، نه حتی آرامش در خاکسپاری‌اش. خانواده‌اش را تهدید کردند تا سکوت کنند، تا مراسمی نگیرند، تا هیچ‌کس نامش را بلند نگوید.

اما نام آزاده، با همان معنای آزادی، در دل مردم ماند. او رفت، ولی یادش هنوز در فریادهایی زنده است که می‌گویند: «ما فراموش نمی‌کنیم.»


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

https://t.me/shahidanAzadai96

نظرات

پست‌های پرطرفدار