رضا جان...
صدایت هنوز در کوچهها میپیچد.
نه در فریاد، بلکه در سکوتی که از نبودنت سنگین شده است.
در همان شب داغ و تاریک، تو را بردند...
بیمحاکمه، بیعدالت، بیانصافترین قضاوت این قرن.
و تو رفتی، بیآنکه حتی حق آخرین حرف را داشته باشی.
ما فقط تصویرت را در بند دیدیم، اما آنسوی دیوارها، حماسهای خاموش شد که شبیه همهی قهرمانانیست که تاریخ این سرزمین، با خونشان نوشته شده است.
تو، نه اولین بودی و نه آخرین...
اما نامت در حافظهی نسلی حک شد که دیگر فراموش نمیکند.
همانطور که سربداران ۶۷ را فراموش نکرد.
همانطور که نامهای گمشده در گورهای بینشان را هنوز بر لب زمزمه میکند.
رضا رسایی عزیز، امروز یک سال گذشته از شب پر درد اعدام تو...
و ما هنوز ایستادهایم.
شاید با چشمانی اشکبار، ولی با دلی که هر روز محکمتر میتپد برای آزادی.
راه تو، راه آنها، راه همهی بیصداهای تاریخ، از ما عبور میکند.
ما عهد بستهایم...
از سربداران ۶۷
تا سربداران امروز
تا روز رهایی ایران
راهتان را ادامه دهیم، بیتوقف، بیتردید.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر