در نخستین سالگرد اعدام زندانی سیاسی رضا رسایی، خانواده او همچنان با بغضی فروخورده و عزمی استوار بر مسیر دادخواهی پای میفشارند.
او رفت؛ در حالی که حقیقت همچنان زنده بود و فریاد میکشید. رضا را بردند، در حالی که بیگناهیاش آشکار بود، اما عدالت در سکوتی سنگین جان سپرده بود.
امروز، نه فقط برای او، که برای وجدان زخمی یک جامعه گریه میکنیم. او نماد سکوتهای شکستهای است که باید شنیده میشدند. یاد و نامش، چراغی خواهد شد برای آیندهای که دیگر چنین تکرارهای تلخی را نبیند.
روزی که طناب سرد دار به سوی گردنش آمد، نه ترسی در نگاهش بود و نه پشیمانی از جرمی که هرگز مرتکب نشده بود. او با دلی آرام ایستاد، در حالی که صدای "اللهاکبر" در هوا پیچید و گره طناب بسته شد. همان لحظه، گویی عدالت را نیز به دار آویختند.
رضا رسایی قاتل نبود. او را کشتند. نامش برای همیشه در حافظه دادخواهان خواهد ماند؛ چون حقیقت، حتی اگر موقتاً خاموش شود، خاموش نخواهد ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر