زندان و حکم اعدام
حبیب الله گلپری پور در ۵ مهرماه ۱۳۸۸ در حین خروج از مهاباد به سوی ارومیه همراه تعدادی کتاب توسط نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه مهاباد بازداشت و ماهها در بازداشتگاههای امنیتی و نظامی شهرهای مهاباد، ارومیه و سنندج تحت شکنجههای شدید فیزیکی و روحی قرار میگیرد. او خود بر شکنجه شدن تصریح کرده است.
در تاریخ ۲۴ اسفندماه سال ۸۸ در شعبه یک دادگاه انقلاب شهر مهاباد به ریاست قاضی خدادای در یک جلسه چند دقیقهای به اتهام عضویت در حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) به اعدام محکوم میشود. بعد از اعتراض نامبرده پرونده جهت تجدید نظرخواهی به شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور فرستاده میشود و این دادگاه نیز حکم اعدام صادره از سوی دادگاه انقلاب مهاباد را تائید میکند.
حبیب گلپری پور در تاریخ دوم اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ به اتهام «محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد مادهی ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی» از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم و در شهریورماه این حکم توسط دیوان عالی کشور تایید شد.
به گفته منبعي محلی نزدیک به پرونده، این زندانی سیاسی کُرد در همه مراحل بازجویی در اداره اطلاعات و دادگاه شرکت در عملیات مسلحانه را رد کرده است و اداره اطلاعات تنها به دلیل داشتن کتاب و ارتباط با گروه مادران آشتی شهر مهاباد وی را به همکاری موثر با پژاک متهم کرده و تا لحظه صدور حکم اعدام برای این زندانی سیاسی نیز دادگاه را تحت فشار قرار داده است.
حبیب گلپری پور در تاریخ ۱۲ آذرماه ماه سال ۸۹ به بند ۱۲ زندان مرکزی ارومیه منتقل شد. گلپری پور در ۲۵ اسفند ۱۳۹۰ توسط ماموران وزارت اطلاعات از بند ۱۲ زندان ارومیه خارج و به انفرادی اداره اطلاعات منتقل شده است.
وی درباره شرایط زندانش می گوید: «صدای زندانيان سياسی از سلولهای زندان عبور نمیکند.علیرغم بازداشتهای طولانی مدت و شکنجههای فیزيکی و روحی من را تا حد مرگ پيش بردند که شکايت آن را به ارگانهای گوناگون دولتی ارسال کردهام ولی در اين مملکت صدای ما از سلولهای زندانمان هم عبور نمیکند چه برسد به اينکه شنونده داشته باشد.»
ناصر گلپریپور پدر حبیبالله گلپریپور درباره اتهام محاربه می گوید: «نمیدانم بر اساس چه قانونی به پسرکم چنين اتهامی زدند و بعد حکم اعدام دادند.»
حبيب الله گلپریپور در نیمهشب سوم آبان سال ۱۳۹۲ در زندان ارومیه اعدام شد.
مشروح نامه حبيب الله گلپری پور:
من به عنوان يک انسان طبق قانون بين المللی از حقوقی اوليه انسانی برخواردم حقوق همچون آزاد زيستن، داشتن رفاه اجتماعی ، حق انتخاب و… با توجه به اينکه در حال حاظر به عنوان يک زندانی سياسی به مرگ محکوم شدهام و تمام راههای قانونی برای رسيدن به حق خويش را در داخل ايران از دست داده ام و تمامهای درهای قانونی بر روی من بسته شده است اين حق را برای خود محفوظ می دانم که صدای خود را به گوش جوامع بين المللی و سازمانهای حقوق بشری برسانم تا از اجحافی که از حق من شده جلوگيری شود.
به عنوان يک شهروند کُرد در ايران از حقوق اوليه انسانی خويش محروم بودهام و علیرغم تلاش برای رسيدن به آن با مجازات ناعادللانه روبرو شدم مجازاتی که در راستای تامين ساختار اقتدار طلبانه اقليتی، بر من و جامعه ام تحميل شده است. حق انتخاب از ابتدایی ترين حقوق هر انسانی است، حال که انتخابها به دفاع از هويت ملی ماست با مجازات سنگين اعدام روبرو شدهام . ترويج افکار و دفاع از هويت ما به عنوان جنگ عليه حکومت اسلامی تعريف کرده اند از بارزترين بی قانوني هايی است که در حق من انسان صورت گرفته است. حق با اين اوصاف که من به عنوان يک انسان مورد ظلم قرار گرفته هيچ ، در چارچوب قانون اساسی اين سرزمين هم حقوقم پايمال شده است. با توجه به اينکه هر گونه حکمی بايد در دادگاهی عادلانه صادر شود حکم اعدام من در يک دادگاه نمايشی به مدت ۵ دقيقه، نه بيشتر داده شده که در چارچوب قانون کشور هم مطابقت ندارد.
علیرغم بازداشتهای طولانی مدت و شکنجه های فيزيکی و روحی من را تا حد مرگ پيش بردند که شکايت آن را همراه به مراتب و ارگانی گوناگون دولتی ارسالی کرده ام ولی در اين ممکلت صدای ما از سلولهای زندانمان هم عبور نمی کند چه برسد به اينکه شنونده داشته باشد.
اين در حالی است که قانون تنها و تنها روی کاغذ و برای سواستفاده است و در عمل هيچ ،هر چند اين قانون هم خود خالی از ناعدالتی هم نيست. قانونی که حقوق اوليه مرا زير سوال میبرد نمی تواند از من دفاع کند و اين قانون، قانون مدافع حکومت است نه مردم جامعه. تبعيض ها در اين قانون بدون لاپوشانی و تبصره کاملا آشکارا اعمال می شود و بسته به جنس، نظر، افکار، سلايق تغيير می کند قبولاندن افکار حکومتی و تعميم آن به جامعه با فشار و جبر باعت شده است که من در چنين جايگاهی قرار بگيرم همچنين کشمکشهای اقتدار طلبانه سران حکومتی و حتی منطقهای سبب گشته که من قربانی چنين سياستهایی بشوم.
در حال حاضر علنا هويت ملی من به عنوان يک کُرد و افکار آزادی خواهانهام به عنوان افساد فی الارض و تلاشهایی برای آن به عنوان محاربه ديده شده و اين خود تبعيض آشکار و ظلمی علنی است هر چند اين نحوه برخورد در خود قانون اساسی کشور با چنين مجازاتی محکوم نمیشوند. در حال حاضر که درد تظلم خواهی من در تمام ارگانی حقوقی و ذيربط با جوامع ايران رد شده است از جوامع حقوق بين المللی و حقوق بشر خواستارم که در دفاع از حقوق اوليهام وظيفه انسانی خويش را انجام دهند تا اميد جوانی زير خاک نرود. همچنين از مسئولين حکومتی ايران، می خواهم که تعهدات انسانی خود را فدای منافع اقتدار طلبانه نکنند.
حبيب الله گلپری پور
بند ۱۲ زندان مرکزی اروميه – اسفند 90
قسمتهايي از گفت و گو با پدر حبيب الله قبل از اعدام فرزندش:
کاش آخرین پدری باشم که فرزندش در ایران به اعدام محکوم شد.
پدر حبیب الله گلپری فعال سیاسی کرد: «پسرم را با کتاب دستگیر کرده اند اما به او حکم اعدام داده اند، من از خدا می خواهم هیچ پدر و مادری دلواپس بچه هایشان نباشند و از خدا می خواهم که من آخرین پدری باشم که بچه اش گرفتار می شود و بچه هیچ ایرانی چه کرد و چه ترک به این احکام محکوم نشوند...
در این جامعه بشری همه در مرحله اول انسان هستیم و کاری به نژاد و رنگ پوست و مذهب امثال اینها نداریم. یعنی اول انسانیم و بعد مسلمان. خلاصه کلام من از خدا می خواهم هیچ پدر و مادری دلواپس بچه هایشان نباشند و از خدا می خواهم که من آخرین پدری باشم که بچه اش گرفتار می شود و بچه هیچ ایرانی چه کرد و چه ترک به این احکام محکوم نشوند.»
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر