--> شهید راه آزادی پویا بختیاری ~ پيشتازان راه آزادی ایران - شهدای راه آزادی ايران

شهید راه آزادی پویا بختیاری



پدر شهید راه آزادی پویا بختیاری : افتخار می کنم که پسرم برای آزادی مملکت رفته است. ۵سال در جبهه‌ها جنگیدم، در جواب مغز پسرم را هدف گرفتند.
منوچهر بختیاری، پدر پویا بختیاری، در گفت‌وگو با رادیوفردا می‌گوید که پسر ۲۷ ساله‌اش روز شنبه، ۲۵آبان‌ماه، در مهرشهر کرج «در کنار مادرش به ضرب گلوله کشته شد».
پویا بختیاری، متولد سال۱۳۷۱در دومین روز از اعتراضات به افزایش قیمت بنزین با مادر و خواهرش به راهپیمایی رفته بود که به‌ گفته پدرش، جمجمه‌اش در همین راهپیمایی هدف گلوله قرار گرفت و پیش از رسیدن به بیمارستان جان باخت.
پویا بختیاری مهندس برق بوده و یک کارگاه کوچک متعلق به خانواده را مدیریت می‌کرده است. پدرش می‌گوید که قصد داشته به کانادا مهاجرت کند. او به شعر و تاریخ ایران علاقه داشته است.
منوچهر بختیاری می گوید، ساعت ۸ صبح روز ۲۶ آبان به همراه تعداد دیگری از خانواده کشته‌شدگان به بهشت سکینه مراجعه کرده و تا پنج عصر منتظر مانده اما نماینده دادستانی به خانواده‌ها گفته که محل را ترک کنند، تا خود دادستانی با آنان تماس بگیرد.
به گفته آقای بختیاری، روز بعد دادستان با او تماس گرفته و جنازه تحویل داده شده تا اینکه در روز ۲۸ آبان جنازه تشییع شده است.
به گفته پدر پویا بختیاری، او در روز شنبه هفته گذشته فقط به راهپیمایی رفته بود تا بگوید چرا بنزین گران شده است.
او در پایان می گوید: «افتخار می کنم که پسرم برای آزادی مملکت رفته است. من خودم کاسب هستم و نزدیک پنج ماه نتوانستم کاسبی کنم همه چیز به هم ریخته است».


مادر شهید از روز قیام چنین تعریف می کند:
«در حال شعار دادن بودم که ناگهان دیدم سیل جمعیت مردم دارند به سمت پایین بلوار، جایی که من ایستاده بودم می‌آیند و فریاد می‌زنند می‌کُشم، می‌کُشم، آن که برادرم کشت. جسد پویا را روی دست گرفته بودند. صورت خونی پویا در حالی که بدنش روی دست مردم حمل می‌شود، آخرین تصویری است که من از او در ذهن دارم. فوراً او را به بیمارستان قائم کرج رساندیم که دیدیم دیر شده و او در همان لحظه شلیک گلوله جان داده است...»
این بخشی از روایت خانم «شیرپیشه»، مادر «پویا بختیاری»، جوان ۲۸ ساله‌ای است که در نخستین روز اعتراضات مردمی آبان ۱۳۹۸ جان خود را با شلیک گلوله از سوی مأموران گارد ویژه از دست داد.
پویا بختیاری بر اساس آن چه مادر او می‌گوید، نه به خاطر افزایش قیمت بنزین که برای اعتراض به ظلم ۴۰ ساله جمهوری اسلامی به مردم در تجمع اعتراضی شرکت کرده بود.
حضور پویا در تجمع اعتراضی برای مادرش که همراهش بوده، زیباترین روز زندگی ‌ بوده است. خانم شیرپیشه در این گفت‌وگو از زیبایی آن روز و اراده‌ای که برای پی‌گیری آرمان پویا بعد از کشته شدن پسرش پیدا کرده است، حرف می‌زند. 
لطفاً از روز قتل پسرتان بگویید. دقیقا کجا این اتفاق افتاد؟ 
من یک معلم هستم و معمولاً هر روز با وسیله شخصی خودم حدود ساعت یک بعدازظهر از سر کار به منزل می‌رسم. روز  ۲۵ آبان به خاطر این که تازه بنزین سهمیه‌بندی و اعتراض مردم شروع شده بود، من تقریباً دو ساعت در ترافیک ماندم. ساعت سه بعدازظهر که به خانه رسیدم، طبق معمول به پسرم که در کارگاه مشغول کار بود، زنگ زدم تا ببینم کجا است و اگر کارش تمام شده، به خانه بیاید تا با هم ناهار بخوریم. ساعت پنج بعدازظهر که به منزل آمد، خودرو پویا که از آن برای کار استفاده می‌کرد، پر از کارتن بود. کار پویا تولید پودر پسته بود. ساعت پنج بعدازظهر که به خانه رسید، خیلی خوشحال بود و گفت بیرون شلوغ است. ناهار را در پنج دقیقه خوردیم و با هم رفتیم بیرون. من هم خیلی خوشحال بودم که بالاخره مردم بعد از تمام این ستم‌ها، دست به اعتراض زده‌اند. من و پسرم رابطه بسیار صمیمانه‌ای داشتیم و به معنای واقعی، یک روح در دو بدن بودیم. دستم را دور دست پسرم حلقه کردم و با هم به خیابان و در میان مردم رفتیم تا رسالت خودمان را انجام دهیم.
در حال شعار دادن بودیم که شلیک گاز اشک‌آور و تیر هوایی باعث شد دست من و پسرم از هم جدا شود. من هیچ ترسی به دل خودم راه ندادم چون مطمئن بودیم راهی که در پی گرفته‌ایم، راه درستی است. من به تنهایی با بلندترین صدایی که داشتم، شعار می‌دادم و مردم را به شعار دادن دعوت می‌کردم. من یک فرهنگی هستم  و با این که ممکن بود با این کارها شغلم را از دست بدهم اما این موضوع برایم هیچ اهمیتی نداشت.
نزدیکان مدام می‌گفتند این خیابان دوربین مداربسته دارد و از ما می‌خواستند که جلوتر نرویم. من اصلاً این توصیه‌ها را قبول نکردم و پا به پای مردم، اعتراض را ادامه دادم. ما مردم به خودمان و به هم مدیون هستیم و نباید صحنه را به این راحتی ترک کنیم. شأن انسانی ما ۴۰ سال لگد مال شده است و اگر من و پویا و امثال ما نتوانیم از این شأن دفاع کنیم، چه کسی می‌خواهد این کار را انجام دهد؟ آن شب پیش از آن که پویا کشته شود، به دخترم گفتم امشب قشنگ‌ترین شب زندگی من است. هنوز هم دارم به این فکر می‌کنم که چه چیز باعث شد من ۱۰ دقیقه قبل از کشته شدن پسرم این جمله را  بگویم؛ پسری که این‌قدر به او وابسته بودم.
در حال شعار دادن بودم که ناگهان دیدم سیل جمعیت مردم دارند به سمت پایین بلوار، جایی که من ایستاده بودم می‌آیند و فریاد می‌زنند: «می‌کشم، می‌کشم، آن که برادرم کشت.»
جسد پویا را روی دست گرفته بودند. صورت خونی پویا در حالی که بدنش روی دست مردم حمل می‌شود، آخرین تصویری است که من از او در ذهن دارم. فوراً او را به بیمارستان قائم کرج رساندیم که دیدیم دیر شده و او در همان لحظه شلیک گلوله جان داده است.
وقتی پزشکان گفتند پویا تمام کرده است، با صدای بلند در بیمارستان شعار دادم. فاجعه بسیار بزرگ بود ولی با صبر و آرامشی که خدا و خود پویا به من عطا کرده بودند، توانستم آن شب را با آرامش طی کنم. پزشکان می‌خواستند داروی آرام بخش به من تزریق کنند که من اجازه ندادم و گفتم من باید شاهد تمام این صحنه‌ها باشم.
اطلاع دارید لحظه شلیک گلوله، پویا در چه موقعیتی بود؟
نه. چند لحظه قبل از اتفاق، به سمت ماشین ‌خود رفت و کفش‌هایش را با کفش‌های دیگری که در صندوق عقب ماشین گذاشته بود، عوض کرد. کفش‌های قبلی پاره شده بودند. وقتی کفش‌های جدید را پوشید و داشت دوباره به سمت جمعیت می‌رفت، رو به من  و خواهرش کرد و گفت مواظب من باشید. انگار مأموران در حال تعقیب او بودند. قد پسرم یک متر و ۹۰ سانتی‌متر بود و شاید مأموران او را برای کشتن هدف قرار داده بودند.
در بیمارستان به شما در مورد گلوله‌ای که به پویا شلیک شده بود چه گفتند؟
شلیک گلوله به صورت مستقیم به مغز پویا انجام شده بود. در حالی که من آن شب اصلا فکر نمی‌کردم دولت ما این‌قدر وحشی باشد که در مقابل چنین اعتراضی، به مردم تیر واقعی شلیک کند. حدس من این است که تک تیرانداز شقیقه پسرم را هدف قرار داده بود چون تجمع در خیابان بود و نیروهای گارد ویژه روی پل هوایی رفته بودند تا روی مردم آن پایین مسلط باشند. سه مأمور در بیمارستان در حال فیلم‌برداری از ما بودند که برادرم با آن‌ها درگیر شد و تلفن همراه‌شان را از دست‌شان گرفت.
تحویل جنازه به راحتی انجام شد یا مأموران شما را تحت فشار گذاشتند؟
روز بعد از اتفاق، همسرم برای تحویل جنازه به بیمارستان رفت. ابتدا مأموران اجازه تحویل جنازه را ندادند تا این که بعد از پی‌گیری‌های زیاد، بالاخره جسد پسرم را تحویل گرفتیم.
توجیه مأموران برای تأخیر در تحویل جنازه چه بود؟
از آن جا که رژیم حاکم بر ایران، رژیمی پست و رذل است، از بسیاری از خانواده‌های کشته‌ شده‌ها برای تحویل جسد درخواست پول هم کردند. مأموران ابتدا نمی‌خواستند جنازه را تحویل ما دهند. بعد از این که پدر پویا از سوابق حضور پنج ساله خود در جبهه برای مأموران گفت، آن‌ها با گرفتن تعهد از دو نفر از عموهای پویا برای حفظ «شوونات»، بالاخره جنازه پویا را تحویل دادند.
پزشکی قانونی در مورد علت مرگ در جواز دفن جسد چه چیزی نوشت؟
اول می‌خواستند برای توجیه جنایت بنویسند علت مرگ، برخورد جسم سخت با سر پویا است. با اصرار پدر پویا، علت مرگ همان شلیک گلوله قید شد.
مراسم خاک‌سپاری پویا بدون هیچ مشکلی برگزار شد؟ 
شبی که پویا را کشتند، من در تخت او خوابیدم. با خودش حرف زدم. گفتم پویا جان! من ‌نمی‌توانم این صحنه را تماشا کنم. خودت به من کمک کن. حتی خواستم به مراسم نروم و در خانه بمانم. من حتی خاک‌سپاری دورترین عزیزانم را تا آن روز نتوانسته بودم تماشا کنم. باید مادر باشید تا بفهمید.
وقتی در سردخانه بالای سر جنازه پویا ایستادم، بر خلاف همیشه که او اول به من سلام می‌کرد، من گفتم سلام پویا جان. آرامش عجیبی داشتم. از آن جا که روح پسر من بسیار بزرگ بود، ما توانستیم مراسم را در روز روشن و به بهترین شکل برگزار کنیم. ولی اطلاع دارم که خانواده‌های بسیاری از جان باختگان با فشار این جانیان نتوانستند مراسم خاک‌سپاری عزیزان خود را در آرامش برگزار کنند.
من و پسرم به حدی به هم وابسته بودیم که حتی تصور این صحنه‌ها برای من غیر ممکن بود. من قبلاً فکر می‌کردم اگر لحظه‌ای پویا از من جدا شود، دیگر ادامه زندگی برای من غیر ممکن خواهد شد. ولی بزرگی روح پویا کمک کرد که من حتی در مراسم خاک‌سپاری او یک قطره اشک هم نریزم. صبح روز بعد از خاک سپاری، من با خورشید حرف می‌زدم. می‌گفتم خورشید! شرم کن که پویا  رفته است و تو هنوز می‌تابی. تو چه‌طور می‌توانی در غیاب پویا هنوز بتابی؟
از زندگی پویا بگویید.
نماد کاملی بود از عشق. به خاطر عشق به طبیعت، از سه سال پیش گیاه‌خوار شده بود. حاضر نبود برای لذت بردن حتی سر یک مرغ بریده شود. به ما هم توصیه می‌کرد گیاه‌خوار شویم. می‌خواهم بگویم پسر من این قدر عشق داشت؛ این قدر لطیف بود. پسر من حتی حاضر نبود علف‌های هرز دور گل‌های روی میز اتاقش را بکند. برای او، علف‌های هرز هم به اندازه گل‌های درشت زیبا بودند. هر روز به من می‌گفت مامان مبادا علف‌های هرز گل‌دان من را بچینی. اگر بقیه مردم سعی می‌کنند با کلاس و درس مراحل عرفان را طی کنند، عشق و عرفان در ذات پویا بود. او تمام مراحل عرفان را خودش طی کرد و به جایی رسید که دیگر این جسمش در این دنیا جا نمی‌شد.
با این توصیفات، اعتراض پویا به افزایش قیمت بنزین نبود. اعتراض او دقیقاً به چه چیزی بود؟
پسر من مشکل مالی نداشت. او یک کارگاه داشت و دو ماشین؛ یکی برای کار و یکی هم  برای استفاده شخصی. اعتراض او به ظلمی بود که در تمام این سال‌ها همه مردم ما تحمل کرده‌اند.
پویا قبلاً هم در حرکت‌های اعتراضی شرکت کرده بود؟
بله؛ پسرم سال گذشته هم در موج اعتراضات معیشتی شرکت کرده بود.
در آینده چه‌طور می‌خواهید اعتراض خود را به ریختن خون پسرتان نشان دهید؟
من تا زمانی که آرمان پویا برای حاکمیت آزادی و عدالت عملی نشود، صدای اعتراض خودم را مثل همه مردم بلند نگه خواهم داشت. پویا در دفتر خاطرات خودش هم نوشته است آزادی خواهی و مردم خواهی جزو اصول اولیه زندگی‌اش بود.
پسرم حتی عاشق حشرات موذی هم بود، چه برسد به عشق به انسان‌ها. عاشق ادبیات و تاریخ باستان ایران بود. به زبان انگلیسی کاملاً تسلط داشت. بعضی از دل‌نوشته‌های پویا به زبان انگلیسی نوشته شده‌اند. هر هفته دو کتاب از نویسندگان مطرح دنیا را مطالعه می‌کرد.


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

برچسب‌ها

۱۸تیر۷۸ (1) آبادان (4) آبدانان (2) آبیک (1) آمل (11) ابهر (1) اراک (10) ارداق (1) اردبیل (4) ارومیه (7) اسدآباد همدان (1) اسلام‌آباد غرب (7) اسلامشهر (10) اشکذر (1) اشنویه (8) اصفهان (52) اعدام (60) افغانستان (3) اقلید فارس (2) الیگودرز (3) اندیشه کرج (1) اندیمشک (5) انقلابی صدیق محمود بریسمی (1) اهواز (25) ایذه (23) ایرانشهر (5) ایلام (9) ایوان غرب (1) باباحیدر (1) بابل (3) بانه (4) بجنورد (2) بروجرد (2) بستک (1) بلوچ (1) بندر انزلی (3) بندر کرگان (1) بندرعباس (3) بوشهر (3) بوکان (25) بومهن (1) بهارستان (2) بهبهان (15) بهشت زهرا (1) بهشهر (1) بیجار (1) پاکدشت (2) پاکدشت ورامین (1) پدر (3) پیرانشهر (12) تالش (2) تبریز (8) تربت جام (1) تکاب (1) تنکابن (1) تویسرکان (2) تهران (173) ثلاث باباجانی (1) جوانرود (21) جوی‌آباد (1) جوی‌آباد اصفهان (1) چابهار (1) چالداران (1) چالوس (1) چهاردانگه (2) حمیدیه (2) خاش (15) خرم‌آباد (9) خرمدره (1) خرمشهر (9) خمام (1) خمین (1) خوزستان (7) دانشجو (1) درگهان (1) دزج قروه (1) دزفول (7) دشتی پارسیان (1) دورود (9) دهدشت (2) دهگلان (4) دهلران (1) دیواندره (7) راسک (1) رامهرمز (1) رباط کریم (1) رشت (17) رضوانشهر (4) روبار کرمان (1) رودسر (1) روستای زیندشت سلماس (1) زاهدان (130) زرینشهر (1) زنان شهید (123) زنجان (10) زندان (1) زندان اوین (1) زندان ایلام (1) زندان قزلحصار (2) زندان گوهردشت (9) زندان مرکزی کرج (1) ساری (4) سامان (2) سده اصفهان (1) سرآسیاب (2) سراوان (2) سرباز (1) سرپل ذهاب (1) سردشت (3) سقز (14) سمیرم (4) سنقر (4) سنندج (39) سیرجان (2) سی‌سخت (1) شادگان (2) شاندرمن (1) شاهین دژ (2) شاهین شهر (3) شکنجه (3) شوش (2) شوشتر (4) شهدای نوجوان (141) شهر ری (3) شهر قدس (6) شهر کرد (1) شهرقدس (6) شهرک آلارد رباط کریم (1) شهرک اندیشه (1) شهرک صدرا شیراز (4) شهریار (22) شهید راه آزادی محمد صالحی (1) شهید قیام ۷۸ (2) شهیدان قیام (1163) شیراز (45) صفاشهر (1) عفو بین‌الملل (1) فردیس کرج (14) فنوج (1) فولادشهر (1) فومن (2) فیروزآباد فارس (1) قائمشهر (4) قرچک ورامین (1) قروه (2) قزوین (2) قشم (1) قصرشیرین (1) قم (2) قوچان (3) قهدریجان (7) قیام ۱۴۰۱ (745) قیام ۸۸ (15) قیام ۹۷ (1) قیام آبان۹۸ (446) قیام تیر۱۴۰۰ (8) قیام دی۹۶ (49) قیام کازرون (5) قیام لردگان (1) قیام۱۴۰۱ (8) قیام۸۸ (62) قیام۸۹ (2) کازرون (6) کاشمر (1) کامیاران (8) کرج (48) کردستان (2) کردکوی (1) کرمان (4) کرمانشاه (39) کریم آباد (1) کنگان (1) کنگاور (2) کوهرنگ (1) کوی اسلام‌‌آباد (1) کهریزک (1) کیاشهر (3) کیش (1) گچساران (1) گرگان (1) گرمسار (1) گلستان (1) گلشهر (2) گلوگاه (1) گنبد کاووس (1) گیلان (1) گیلان غرب (1) لاشار (1) لاهیجان (4) لردگان (1) لرستان (5) لنگرود (7) مادران دادخواه (5) مارلیک کرج (3) مارلیک گیلان (1) ماهشهر (43) متل قو (1) مرودشت (1) مریوان (12) مزار شهیدان (128) مسجد سلیمان (8) مشکین دشت (1) مشکین شهر (1) مشهد (12) ملارد (11) ملایر (1) ملکشاهی (1) ملک‌شهر (2) منظریه کرج (1) مهاباد (20) مهرشهر کرج (4) میدان آزادی (1) نجف آباد اصفهان (1) نسیم‌شهر (3) نورآباد ممسنی (1) نوشهر (9) نهاوند (1) نیشابور (1) ورامین (2) هادیشهر (1) هرسین کرمانشاه (1) هشتگرد (1) همدان (2) یاسوج (3) یافت‌آباد (1) یزدانشهر (4) یزدانشهر اصفهان (2)

Blog Archive

بازدید وبلاگ