رد شدن به محتوای اصلی

پست ویژه

آریان مریدی؛ نامی که خاموش نشد

  آریان مریدی ، جوان ۱۹ ساله از ثلاث باباجانیِ کرمانشاه، یکی از هزاران صدای خاموش‌نشده قیام ۱۴۰۱ بود. او متولد ۸ مهر ۱۳۸۲ بود و دانش‌آموز سال چهارم رشته علوم انسانی، در آستانه کنکور و آینده‌ای روشن.

شهید راه آزادی امیر یوسف‌زاده



امیر یوسف‌زاده در قیام۸۸ و در جریان حمله لباس شخصی‌ها و نیروی سرکوبگر انتظامی به خوابگاه دانشگاه تهران به شهادت رسید.
امیر یوسف‌زاده ۱۹ساله دانشجوی الکترونیک دانشگاه تهران شب ۲۴خرداد با یورش نیروهای لباس شخصی و انتظامی به کوی دانشگاه تهران ناپدید و بعد از گذشت چند روز در تاریخ ۶ تیر جنازه‌اش به خانواده تحویل داده شد. پیکر امیر را در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا به خاک می‌سپارند.
برای اولین بار عکس مزار او توسط یکی از همکلاسی‌هایش روی اینترنت منتشر شد.
دانشجویان معترض حوالی ساعت ۹ شب ۲۴ خرداد تجمع اعتراضی‌ خود را آغاز کرده بودند که از پنجره‌های خوابگاه متوجه می‌شوند گارد ویژه آرام آرام خوابگاه را محاصره می‌کند. ساعت نزدیک به ۱۱ شب است که این محاصره تنگ‌تر می‌شود و هر آن احتمال می‌رود که آنها وارد خوابگاه شوند.
دانشجويان به سمت نیروی انتظامی و لباس‌شخصی‌ها سنگ پرتاب می‌کنند اما پاسخ‌شان را با گاز اشک‌آور می‌گیرند.
آنها می‌دانند که نیروهای انتظامی برای ورود به دانشگاه نیاز به اجازه رئیس دانشگاه دارند. اگرچه بعدها فرهاد رهبر، رئیس وقت دانشگاه تهران هرگونه اجازه ورود به دانشگاه را تکذیب کرد اما وقتی ساعت از نیمه شب گذشته این ورود با مجوز رسمی دیگری محقق شد.
عزیزالله رجب‌زاده، فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران بزرگ، دستور این عملیات را صادر کرد. خیابان‌های کوی دانشگاه زیر پای مأموران است. جمعی از دانشجویان بازداشت شده و روانه زندان و بازداشتگاه شده و عده‌ای هم زیر ضرب باتوم نیروهای امنیتی نقش زمین شده‌اند..
بعد از گذشت چند روز امیر یوسف‌زاده به خانه‌اش برنمی‌گردد. خانواده‌ نگران است. تلفن خانه‌شان به صدا در می‌آید کسی که آن‌طرف خط است می‌گوید فرزندشان در بیمارستان است.
پدرش اما چیز دیگری می‌گوید: «ساعت ۹ شب بود به من گفتند بیایيد بیمارستان ما رفتیم دیدیم امیر در سردخانه است، به من گفتند کماست گفتیم از بیرون ببینیم، گفتند نمی‌شود، بعداً دیدیم فوت کرده...»
پدر امیر یوسف‌زاده در گفت‌وگویی می‌گوید «امیر رفت تظاهرات نیامد، من چی بگم، امیر چیزی نگفته بود که، امیر رفته بود دانشگاه، امیر رفته بود سر کلاس‌اش ولی نیامد دیگر...»
«من خودم رفتم شکایت کردم که شکایتم را قبول نکردند، اگر خودم  زنده ماندم که حق خودم را می‌گیرم اگر زنده نماندم که هیچی دیگر.... خدا انشاءالله آن داغی که به دل مادر امیر گذاشتند را به دل خودشان بگذارد. به حق حسین خدا داغی که به دل من و مادرش گذاشتند را به دل خودشان بگذارد. امیر همه چیز من بود، همه چیز من، امیر گفتم همه چیز من بود، همه چیز خانواده ما بود...»
چند سال از کشته شدن امیر می‌گذرد. هم‌کلاسی‌اش می‌گوید هنوز هم خیلی‌ها نام امیر را نشنیده‌اند. اما برای من امیر هنوز همان دوست همیشگی است که دلش برای مردمش و کشورش می‌تپید و اهل سکوت نبود. او عکس دیگری از سنگ قبر امیر می‌اندازد  و این‌بار در شرح عکس می‌نویسد:
«به امیر حسودی‌ام می‌شود که با عزت رفت و ما ماندیم... بعضی‌ها چه ناشناس برای آزادی هزینه می‌دهند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

نظرات

پست‌های پرطرفدار