فرمانده انتظامی تهران در پاسخ به خبرنگاری که از او در این باره سوال پرسیده بود گفت:هیچ تصویری مبنی بر رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی معترضین در روز عاشورا وجود ندارد! او به خبرنگاران گفت دروغ نگویند و آنها را تهدید کرد دیگر حق ندارند سئوالهای دروغ بپرسند.
یک روز بعد فیلمی که رد شدن یک خودروی پلیس را از روی بدن یک مرد نشان میداد، در اینترنت و شبکههای خبری پخش شد و سپس "ناجا" اطلاعیهای در باره این موضوع صادر کرد و فیلم را جعلی دانست و اعلام کرد صحت آن را بررسی میکند که گزارشی از نتایج بررسی احتمالی منتشر نشد.
اين در حالي است كه شاهدان عینی شرحی از آنچه بر شهرام فرجزاده و ديگر شهدای آن روز گذشته است را بازگو میکنند. یکی از شاهدان این حادثه لیلا توسلی دختر محمد توسلی یکی از فعالین سرشناس نهضت آزادی بود که در فیلم منتشر شده در یوتیوب نیز چهرهاش پیداست. او در گوشهای از میدان ولیعصر تهران پیکر مردی که زیر چرخهای ماشین جان داد را روی آسفالتهای خیابان دیده است: «کشتند، کشتند، با ماشین از رویش رد شدند»
شرح واقعه:
به گفته شاهدان در ظهر روز عاشورا ششم دی ماه سال ۸۸ در میدان ولیعصر , علاوه بر پلیس ضد شورش كه در خيابان در دو سوی جمعیت سینهزن مستقر شدهاند نیروهای لباس شخصی نيز سوار بر موتور لابهلای جمعیت حضور دارند و وقتی جمعیت با صدای بلند شعارهای تندی را علیه نظام سر میدهد، ناگهان صدای تیر بلند میشود و دود گاز اشکآور میان جمعیت میپیچد .
در همين اثنا چند نفر از معترضان توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شدند و چند نفر دیگر با شلیک گلوله نقش زمین شدهاند. پس از اين بود كه یک نفر به تلفن خانواده شهرام فرجزاده زنگ میزند و به آنها خبر میدهد که به کلانتری ۱۰۷ مراجعه کنند.
حوریه فرجزاده طارانی خواهر شهرام که در دهه شصت به دلیل بسته شدن فضای سیاسی ایران از دانشگاه اخراج شده بود در گفتوگویی میگوید که برادرش شهرام آگاهانه به راهپیماییهای اعتراضی میرفت:
«برادرم آن موقع که در راهپیمایی شرکت میکرد نه بچه بود نه از زندگیاش سیر شده بود. او میدانست که با شرکت در راهپیمایی زندگیاش را در چه خطری میاندازد. برادرم قبلا هم در راهپیماییهای اعتراضی شرکت کرده بود، وقتی پدرم به من میگفت این بچهها دارند با جان خودشان بازی میکنند، من به شهرام گفتم که آقاجان نگران شماست. شهرام به من گفت، آبجی، اینکه آقاجان نگران است و میگوید مواظب باشید ما حتما مواظب هستیم اما اگر ما شرکت نکنیم پس کی شرکت کند؟»
وی در ادامه میگوید: «به محض اینکه یک نفر میگوید مرگ بر دیکتاتور، اینها به مردم شلیک میکنند. بعد از اینکه اینها به یک عده آدم بیگناه شلیک میکنند، کسی مثل برادر من زیر گرفته میشود، چه انتظاری داشتند؟ بعد از اینکه مردم میبینند که اینها چطور به شکل فجیع و با این بیرحمی یک جوان را سه بار با ماشین زیر گرفتهاند و بعد از آن هم نمیایستند که جوان را حداقل به بیمارستان برسانند، کسانی که نمیدانم اصلا میشود اسمشان را آدم خطاب کرد، طبیعی است که مردم وقتی اینها را میبینند باید احساساتشان را نشان میدادند، باید میرفتند دو تا از این ماشینها را آتش میزدند تا نفرتشان را نشان دهند، تا دلشان از این حرصی که داشتند، آرام میشد، چه انتظاری داشتند؟ مردم چه کار میتوانستند بکنند؟ »
به گفته خانواده شهرام فرجزاده، مأموران امنیتی نه اجازه عزاداری به خانواده شهرام دادهاند و نه اجازه شکایت و پیگیری قضایی. خواهر شهرام فرجزاده پیگیریهای قضایی پرونده برادرش را بیحاصل میخواند:
«اولش یک عده از ما خواستند که آیا نمیخواهید شکایت کنید و دیه بگیرید؟ ما اولش یک واکنش عصبی نشان دادیم که از اینها ما دیه بگیریم؟ اینها قاتلان برادرم هستند. اما بعدش فکر کردیم که شاید ما اشتباه میکنیم و اگر اینها قبول کنند که دیه بدهند، به قول معروف حداقل قبول کردند که قاتل برادرم هستند اما اینها رذلتر و غیر انسانتر از این هستند که بپذیرند چنین کاری کردند، هیچ عکس العملی هم نسبت به خانواده برادرم و خانمش که جوان بود و دختر بچهاش نشان ندادند، هیچ مسولیتی نپذیرفتند. حتی ما تلاش کردیم بیمهای که برادرم داشت را برای بچهاش بگیریم اینها همکاری نکردند، برخوردشان خیلی توهین آمیز بود، اول که اصلا میگفتند یک پژوی دزدیده شده مشکی به برادرتان زده است. بهانههای متفاوت. هر دفعه یک نگاه عاقل اندر سفیه به خانواده انداختند و پوزخند زدند... برادرم میگوید احساس میکنیم هر دفعه که میرویم دارد به ما توهین میشود و الان مدت هاست که دیگر پیگیر نیستند.»
دستگاه قضایی ایران اما پیگیر پرونده شهرام فرجزاده بود. لیلا توسلی که به عنوان شاهد در مورد جزئیات صحنه زیر گرفته شدن شهرام فرجزاده توسط خودروی نیروی انتظامی سخن گفته، تحت تعقیب دستگاه قضایی ایران قرار گرفت.
هر کس که در ایران با شهرام فرجزاده خویشاوندی فامیلی داشت، ناگزیر به سکوت شد و لیلا توسلی به عنوان شاهد حادثه ولیصر راهی اوین...
خواهر اين شهيد در گفت و گویی كه با یکی از رسانهها داشته است چنین ميگويد:
اگر ما به این توجه کنیم که پدر و مادر من هم از همان آدمهایی هستند که در آن جامعه بحرانی زندگی می کنند و به هر حال تمام مشکلات آن جامعه را حس می کنند و این مشکلاتی که در آن جامعه به صورت روزانه هست از دست دادن یک جوان را هم اضافه کنید.
در این سه سال جوان های زیادی کشته و تعداد زیادی اعدام شدند، مشکلات جامعه افزایش پیدا کرده و درد آن ها شده مثل زخمی که مرتب بر رویش نمک ریخته می شود.
به عنوان مثال کشته شدن ستار برای من و خانواده ام نمکی بود بر زخم. اگر وضعیت جامعه به گونه ای بود که فکر می کردیم بالاخره این اتفاق را می توان فراموش کرد کمکی بود برای ترمیم این زخم. ولی در جامعه ای که طبق گفته خود مسوولین بیشتر از ۷۰ درصد کارخانه ها بسته شدند و این همه آدم با گرانی و معضل نبودن دارو دست و پنجه نرم می کنند و بیماران به خاطر نبودن دارو جان خود را از دست می دهند و وضعیت اسفناکی که هم از نظر اقتصادی هم از نظر اجتماعی مردم هر روز با آن روبرو هستند طبیعی است که مادر و پدر من بهتر نشده که بدتر هم شده اند.
وقتی این اتفاق افتاد آوا (دختر شهرام فرج زاده ) فقط ۵ سالش بود و الان ۳ سال گذشته. من خودم روانشناس هستم و با اینکه آنجا نیستم می دانم که بچه ۵ ساله درک درستی از مرگ ندارد. احساس می کند که وقتی می گویند کسی مرده می تواند برگردد. ولی هرچقدر از سنش می گذرد این واقعیت بیشتر برایش ملموس می شود و بیشتر متوجه می شود. ذهنش پیشرفت می کند که ببیند چه اتفاقی افتاده و این طبیعی هست که درد درونیش را بیشتر می کند. به هر حال بچه است و چیزی در بچه ها وجود دارد برای زندگی و با شرایط خودش را انطباق می دهد. اما واقعیت این است که آوا هم در آن جامعه زندگی می کند. وضع مدارس دولتی آنقدر بد است که خانواده می خواهند کاری کنند که آوا را بفرستند مدرسه خصوصی ولی خب فشار مالی زیاد است. مامانش شب و روز کار می کند که بتواند آوا را تامین کند. به جای اینکه جامعه پیشرفت کرده باشد و مدارس دولتی به وضعیتی در آمده که خانوادههای متوسط جامعه نگاهشان این است که بچههایشان آنجا چیزی یاد نمی گیرند و مجبور باشند که به بخش خصوصی ببرند. کلا همه مشکلاتی که در جامعه برای بچه ها است را در نظر بگیرید که خب طبعا آوا با آن ها رو به رو است و حالا او دختری است که هر روز بیشتر معنی این را می فهمد که پدرش دیگر برنخواهد گشت.
اوایل پدرم پيگيري ميكرد ولی آنقدر بهشان فشار آوردند که احساس کردند که دارند تحقیر می شوند. من قبلا در یک مصاحبه گفتم کسی را که خوابیده می شود بیدار کرد، اما کسی که خودش را به خواب زده هر گز. اینها هم می دانند خودشان قضیه چیست ولی وقتی برادرم و پدرم می رفتند، بهشان نگاه عاقل اندر سفیه می کردند که مثل اینکه تنتان می خارد. برادرم می گفت نگاه می کردند به ما که یا احمقیم یا تنمان می خارد که دنبال این ماجرا می رویم. او می گفت می فرستادندمان دنبال نخود سیاه. رفتارهایشان جوری بود که احساس کردیم کارمان بی فایده است و همینطور فقط تهدیدمان می کنند که اگر ادامه بدهید دچار مشکل می شوید. به همین دلیل دیگر پیگیری نکردند و در سال گذشته فکر نمی کنم خانواده ام هیچ کاری کرده باشند. چه کار می توانستند بکنند؟
وي در پاسخ به اين كه مدتي قبل لاریجانی گفت که ”فقط یک نفر در این ماجرا کشته شده و آن هم مرگی مشکوک بوده است...” چنين ادامه داد:
برایم خیلی سخت است که بخواهم کسی مثل آقای لاریجانی را مورد خطاب خودم قرار بدهم. آدمی با این حد بی شرمی. دلم نمی خواهد هیچ پیامی برایش بفرستم. فکر می کنم اینها لایق کلمه انسان نیستند که من فکر کنم او یک انسان است و یک چیزی گفته. کسی که بتواند واقعیتی که تمام دنیا از آن با خبر هستند را منکر شود من هیچ ندارم بهش بگویم. اگر در رده آدم ها قرار می گرفتند، باید مدال دروغ گویی بهشان می دادند. من فقط عصبی می شوم وقتی این چیزها را می شنوم واقعا نمی دانم چه بگویم.
وقتی فاجعه ستار بهشتی را شنیدم در وجودم همان دردی بود که وقتی شهرام را از دست دادم. فکر اینکه یک کارگر که نان آور مادر پیرش بوده، کسی که از طبقه محروم این جامعه بوده، به این شکل فجیع و فقط به خاطر افکارش کشته شده خیلی وحشتناک بود. یعنی با کسی که باغیرت بوده و نتوانسته بی تفاوت باشد نسبت به آنچه در جامعه می گذرد، چنین کاری کردند. بعضی وقتها پیش خودم با مادر ستار صحبت می کنم و از این راه دور دستش را می بوسم که همچین پسری را بار آورده بود و واقعا بریده باد دست کسانی که توانستند به چنین قتلی دست بزنند و چنین فاجعه ای را به بار بیاورند. اما اینکه اگر ما کاری می کردیم را واقعا نمی شد بیش از این از خانواده ها توقع داشت. خانواده ها به شدت تحت فشار قرار گرفته اند. تا جایی که کاری از دستشان بر می آید انجام داده اند. ببینید مادر سهراب اعرابی ها را. همه ی خانواده ها تلاششان را می کنند اما ببینید بالاخره حدی دارد. وکیل اینها یعنی نسرین ستوده وقتی در اعتصاب غذا بود، من هر روز به خودم می گفتم چه کار می توانم برایش بکنم. بعضی وقتها به خودم می گفتم که من هم اعتصاب کنم. بعد فکر می کردم چطوری می توانم به دنیا خبر دهم. چه کار می توانیم بکنیم. با توجه به محدودیت هایی که ایجاد کردند عملا هر صدایی را در نطفه خفه می کنند. واقعا نمی شود این را به گردن خانواده های شهدای قبلی انداخت. مردم هم تا یک حدی مسوول هستند و باید بیشتر مسوولانه برخورد کنند با قضایایی که در جامعه اتفاق می افتد.
... مسوولین گفتند ما رد پای فاجعه ستار را پیدا می کنیم که می رسید به خودشان. یعنی واقعا کاری را که خودشان انجام دادند چطوری می خواهند به آن رسیدگی کنند؟ به نظر من همچین توقعی از این مسئولان عجیب است.
آن ها ماهیت ضد مردمی دارند و برایشان کارگری که معترض است بزرگترین تهدید محسوب می شود. طبیعی است که اینها نه ستار را تحمل کنند نه کس دیگری را که مثل ستار مسوول باشد نسبت به جامعه اش. ولی شاید اگر تعداد ستارها خیلی زیاد شود دیگر زورشان نرسد.
شهرام از زمانی که چشمش را باز کرده بود در خانوادهای بزرگ شده بود که هر تاسوعا نذری میدادند و گاهی در خانواده این بحث بود که این مقدار را نمیتوانیم و از نظر مالی فشار دارد برای خانواده، ولی پدر من یک درصد بزرگی از درآمدش را می گذاشت و سعی میکرد که نذری را بگذارد برای کسانی که مستحق هستند. شهرام هم از بچگی همیشه شاهد این بود و آن روز عاشورا که ما شهرام را از دست دادیم روز قبلش نذری داده بودیم به در و همسایه و بیشتر از ۱۰۰-۱۵۰ نفر را نذری دادیم و شهرام تمام مدت تلاش کرد و تمام وظایفی رو که داشت در روز عاشورا انجام داده بود. تمام خانه را جارو برقی میکشد و کمک میکند به جمع کردن ظروف و دست مامان و بابا را میبوسد و از خانه می رود بیرون. این آدم فتنه گر است؟!...
پیام امام حسین خیلی مهمتر از آن کشتار در کربلا بود. نشستن و بر سر زدن که امام حسین اینطوری کشته شد ساده نگاه کردن به ماجرا است. خیلی ها بعد از آن از آن واقعا بدتر کشته شدند. تمام تاریخ پر است از مبارزات کسانی که علیه ظلم برخاستند و ما باید این شیوه به خاطر آوردن نام حسین را تغییر دهیم و به پیام روز عاشورا و امام حسین توجه کنیم. برادر من میخواست در جامعهای زندگی کند که از حقوق اساسی و حداقلهایی در زندگی برخوردار باشد، از آزادی و عدالت اجتماعی حداقلی، چیزی که حق هر انسانی است.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر