شهید راه آزادی سید علیرضا انجوی ۲۷ ساله متأهل اهل شیراز و دارای مدرک لیسانس در رشتهی معماری بود. اما به خاطر اینکه نتوانسته بود کاری متناسب با رشته تحصیلی خود پیدا کند، مغازهدار شده بود.
چند ماهی بود که در بلوار دانش روبروی دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد شیراز در شهر صدرا، یک مغازهای اجاره کرده و مشغول به کار شده بود؛ و جهت نوشتن پروژههای پایاننامه معماری به دانشجویان مشاوره ارائه میداد. علیرضا انجوی تنها فرزند باقی مانده مادرش «نوشین محمودی» بود. او روز ۲۵ آبان۱۳۹۸ طبق معمول سرکارش رفت.خیابانها شلوغ نبود و کسی هم خبر نداشت که اعتراضات شکل بگیرد. محل سکونت علیرضا نیز در خیابان مولانا ۷ قرار داشت. علیرضا انجوی برای رفتن به خانه باید از مسیر مرکز شهر عبور میکرد. روز شنبه ۲۵ آبان مسیر بازگشت علیرضا به خانه، یعنی مرکز شهر و بلوار مولانا در شهرک صدرا، کانون اصلی اعتراضات بود. موقع برگشتن از سرکار مادر علیرضا به او زنگ میزند تا ببیند چه وقت به خانه برمیگردد. صدای شلوغی میشنود و علیرضا میگوید اینجا اعتراضات شروع شده. مادرش تأکید میکند که هرطور شده راهی پیدا کن و به خانه برگرد. اما دیگر هیچ جوابی نداد و کلاً گوشیاش خاموش بود. خانواده علیرضا انجوی تا یک هفته از وی هیچ اطلاعی نداشتند؛ و فقط از آگاهی تماس گرفته و به خانواده علیرضا گفته بودند که او حالش خوب است. همچنین اطلاع داده بودند که به آن رسیدگی میکنند و تا چند روز دیگر آزاد میشود و به خانه برمیگردد.
اما مادر علیرضا یک بار هم تا دم مغازهاش میرود و از همسایهها پرسوجو میکند تا شاید خبری از فرزندش بگیرد. پس از یک هفته از طرف اداره آگاهی به مادر علیرضا انجوی با گوشی خود علیرضا زنگ میزنند و میگویند که به آگاهی هشت بیاید. مادرش نخست فکر میکند که پسرش زنگ زده و خیلی خوشحال میشود. اما مأموران آگاهی بودند؛ و از مادرش مشخصات علیرضا را خواسته بودند؛ و سپس مادر را به پزشک قانونی ارجاع میدهند؛ و او نیز برای شناسایی پسرش به سردخانه پزشکی قانونی شیراز واقع در نزدیکی خیابان مثنوی مراجعه میکند. مادر علیرضا انجوی میگوید: «بعد که به پزشکی قانونی رفتم اولش که دیدمش گفتم نه خودش نیست، چون یخ زده بود و گذاشته بودنش در سردخانه. اما بعد که لباسهایش و کارتهای شناساییاش را نشانم دادند، دیدم که پسرم است. گلوله را به سرش، دقیقاً وسط پیشانیاش، زده بودند. نمیدانم از روبرو زده بودند یا پشتسر اما شوهر خواهرم که کلاه علیرضا را دیده بود گفت که سرش پاشیده شده بود داخل کلاه. من فقط میدانم داخل اعتراضات او را زدهاند اما خُب نمیدانم چه کسی و با چه تفنگی علیرضا را زده است. پسر من را بیگناه کشته بودند، همان روز در صدرا خیلیها کشته شدند، همه بیگناه»
پیکر علیرضا انجوی را در روز دوشنبه ۴ آذرماه ۹۸، در گلزار شهدای دینکان واقع در شمال شیراز خاکسپاری کردند. مامورا برای خاکسپاری، مکانی بر خلاف نظر و خواست مادر علیرضا در نظر گرفتند. مادرش در این رابطه میگوید: «جنازه را به راحتی به ما تحویل دادند، چون فهیمده بودند که بیگناه است. پولی از ما نخواستند. ما میخواستیم جنازه را در دارالرحمة به خاک بسپاریم، چون پدرش و برادرهایش هم آنجا خاک شدهاند، ولی به ما گفتند یا باید در دینکان - روستایی نزدیک شیراز -، یا در قصر قمشه - روستای مابین شیراز و شهرک صدرا -، به خاک بسپارید و گفتند اگر هم قبول نکنید خودمان خاکش میکنیم و بعداً به شما میگوییم کجا دفن شده. تا روز خاکسپاری هم دیگر نذاشتند که ببینمش، فقط عکشس را به اقوام نشان داده بودند. وقتی جنازه را تحویلمان دادند گفتند باید همین امروز به خاک سپرده شود. نزدیک به ساعت ۵ بعد از ظهر بود که پیکر علیرضا به خاک سپرده شد. قبرستان پر از مأمور بود لابهلای مردم و نگذاشتن کسی از اقوام صورتش را ببیند و عکس بگیرد. خودشان سریع رویش را پوشاندن. از طرف خودشان هم آمدن برایش دعا خواندن، نماز خواندن و خاکش کردن. همه کارها را خودشان انجام دادند. گفتن باید زود مراسم را تمام کنید هیچ وقت نتیجه پزشکی قانونی به خانواده علیرضا انجوی تحویل داده نشد. به نقل از مادر علیرضا، مأموران حکومتی از آنها خواسته بودند تا در گزارش نحوه کشته شدن پسرش را به جای قتل، حادثه هنگام آمدن به خانه عنوان و تأیید کنند. خانواده را تهدید کرده بودند که مراسم بیسر و صدا باشد و زیاد هم شلوغ نباشد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر