شهید راه آزادی امیر جوادیفر لنگرودی روز ۲۳تیر ۱۳۸۸ در اثر شکنجههای بسیار به شهادت رسید.
امیر جوادی فر در جریان تظاهرات اعتراضی در روز ۱۸تیر۸۸ توسط مزدوران لباس شخصی خامنهای بازداشت شده و به زندان اوین منتقل گردید. امیر در اثر شکنجههای مزدوران خامنهای روز ۲۳تیر۸۸ به شهادت رسید.
امیر جوادیفر سال ۱۳۶۳ متولد شد او دانشجوی دانشگاه قزوین و ترانهسرا و هنرمند بود .
او درموسسه « كارنامه » دانشجوی بازيگری و در دانشگاه قزوين دانشجوی مديريت صنعتی بود.
مادر امير بر اثر بیماری سرطان فوت كرده بود. امير و برادر بزرگترش بابك با هم زندگی میكردند.
امیر جوادیفر همراه برادرش برای شرکت در راهپیمایی اعتراضی نسبت به کشتهشدگان خرداد۸۸ به خیابان انقلاب میروند. نیروهای ضدشورش به سمت مردم گاز اشکآور شلیک میکنند و چند موتورسواران لباس شخصی با باتوم به مردم بیدفاع حمله میکنند. امیر از برادرش جدا افتاده و دستگیر میشود، به علت جراحات و شدت صدمات او را به بیمارستان منتقل میکنند. ساعت ۹شب ماموران از طریق موبایل امیر به خانواده امیر تماس میگیرند تا به بیمارستان فیروزگر تهران مراجعه کنند. خانواده نیز بلادرنگ خود را به بیمارستان میرسانند اما امیر را غرق در خون با آتلی بر گردن پیدا میکنند، صورتش ورم کرده و چشمهایش تار میبیند. اما مأموران شکنجه امیر را با خود میبرند و التماسهای پدر امیر و خانواده راه به جایی نمیبرد. امیر وقتی بیقراریهای پدر و برادرش را میبیند لبخند میزند و به آنها میگوید:« من برای یک اعتراض ساده رفتم، کاری هم نکردم که بخواهم بترسم، پس نگران نباشید میروم و بر میگردم».
بابک برادر امیر جوادیفر در گفتوگویی که همان روزها با او انجام دادهام در شرح آن روزها چنین میگوید:
«ما خودمان رفتیم امیر را از بیمارستان ترخیص کردیم، خودمان بردیمش بیمارستان خصوصی و در واقع خودمان با دستهای خودمان تحویل پلیس پیشگیری دادیم. برای همین خیلی سخت بود این قضیه.»
امیر پاهای زخمیاش را به سختی روی زمین میکشد و قدم زنان به همراه مأمور از نگاه پدر و برادرش دور میشود.
خانواده و دوستان امیر جوادیفر پس از تحویل امیر به پلیس امنیت دوباره او را گم کردهاند. پدر دلنگران است در خانه منتظر تماس احتمالی امیر میماند و دوستان امیر به گفته بابک جوادیفر هر روز دنبال او میگردند. گاهی مقابل دادگاه انقلاب و گاهی هم جلوی زندان اوین:
«دوستان امیر هم از همان روز اول در کنار ما بودند یعنی لحظهای ما را تنها نگذاشتند، مخصوصاً لبخند عزیز که نامزد امیر بود همیشه در کنار ما بودند.»
لبخند بدیعی در مصاحبهای در شرح روزهایی که مقابل اوین به دنبال امیر میگشتند چنین میگوید:
«هر روز میرفتیم دم اوین و آنجا واقعا منتظرش بودیم، خیلی من شوکه شدم وقتی که این خبر به من رسید، واقعاً هنوز باورم نمیشه که چه اتفاقی افتاده.... »
خانواده امیر جوادیفر روز سوم مرداد ماه سال ۸۸ با خبر میشوند که امیر در زندان جانباخته است. علی جوادیفر، پدر امیر، قاب عکس فرزندش را دور خانه و در میان کسانی که برای همدلی آمدهاند میچرخاند. شانههایش از گریه میلرزند. اما بارها روی قاب سردِ شیشهای خم میشود، صورتش را به صورت امیر میچسباند و قاب عکس را غرقِ بوسه میکند.
بابک، برادر امیر جوادیفر، می رود سراغ کسان دیگری که لحظههای آخر آنها نیز همانند پزشک وظیفه کهریزک کنار امیر بودهاند:
«کسی که همان آخرین لحظه زیر بغل امیر را گرفته بود، کسی که توی اتوبوس بغل امیر نشسته بود، کسی که امیر وقتی حالش بد شد، از اتوبوس پیاده شد و تنفس مصنوعی به او داده بود که امیر خون بالا آورد، با تک تک اینها حرف زدم و اینها اتفاقاتی که آنجا افتاده بود را تعریف میکردند. امیر همان طور که بچهها اظهار میکردند در روز آخر بینایی نداشت اصلاً، به خاطر ضرباتی که به سرش وارد شده بود و چشمش چرک کرده بود، روز آخر اصلاً جایی را نمی دید....»
این روایتها را خانواده کشتهشدگان کهریزک در دادگاهی که دادسرای نظامی به صورت غیرعلنی برگزار کرده است نیز میشنوند و مطلع میشوند که سعید مرتضوی دادستان وقت تهران دستور انتقال بازداشتشدگان به کهریزک را صادر کرده بود.
در دی ماه ۸۸ کاظم جلالی، نماینده مجلس شورای اسلامی، گزارشی از کمیته ویژه بررسی وضعیت بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات را از تریبون مجلس میخواند که بر اساس آن نحوه جان باختن امیر جوادیفر را چنین روایت میشود:
«مرحوم جوادیفر در راه انتقال از اوین به کهریزک جانش را از دست داده است. ایشان در زمان دستگیری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و قبل از انتقال به کهریزک مداوا گردیده ولی با این حال نامبرده از لحاظ جسمی ضعیف شده بود و توان مقاومت در برابر صدمات جسمی و روحی در کهریزک را نداشته است و در چهار روز حضور در کهریزک یک بار به پزشک وظیفه کهریزک مراجعه کرده بود که مداوای خاصی صورت نمیگیرد.»
پزشک وظیفهای که در گزارش مجلس به آن اشاره شده و نیز در دادسرای نظامی نیز به عنوان متهم معرفی شده رامین پوراندرجانی نام دارد. مسعود علیزاده، جوان معترض دیگری که از نزدیک در جریان این ماجرا قرار گرفته، روایت دیگری در مورد این پزشک دارد:
«آقای جلالی موقعی که گفتند رامین پوراندرجانی برای امیرجوادیفر کاری انجام نداده، این طور نبوده. حمید حجارها امیر جوادیفر را میبرد پیش رامین پوراندرجانی که رامین یک سری دارو به امیر میدهد و بعد امیر را به بیمارستان منتقل میکند ولی از سوی مسئولین کهریزک این امر نادیده گرفته شد و حتی برگههای رامین هم در بازداشتگاه کهریزک موجود بود اما هیچ وقت به رامین اجازه ندادند که برود کهریزک این برگهها را بردارد تا در دادسرا نظامی بیگناهی خودش را ثابت کند. بلاخره رامین مدارک زیادی در مورد قتلهایی که در کهریزک صورت گرفت و نقش فرماندهان ناجا داشت به همین خاطر هم رامین را از بین بردند.»
سه سال و نیم، از روزی که امیر جوادیفر در بازداشتگاه کهریزک درگذشت ، میگذرد. خانواده امیر از تلویزیون میشنوند جوان دیگری به نام ستار بهشتی که به جرم نوشتن چند مقاله انتقادی در وبلاگش دستگیر شده بود، اینک در اثر ضرب و شتم در زندان جانش را از دست داده است.
بابک برادر امیر میگوید: همه روزهایی که بر ما گذشت انگار دوباره تکرار شده است. تا زمانی که هزارتوی پرونده کهریزک را رسیدگی نکنند امیرها و ستارهای زیادی در ایران زخمی و سپس قربانی خواهند شد. جوانهایی که اگر چه مثل امیر از مرگ نمیترسند اما خانوادههای زیادی تا همیشه چشم به راهشان میمانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر