نامش بهنود بود و نام خانوادگیاش رمضانی. متولد ۱۳۷۱ دانشجوی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل.
در شب چهارشنبهسوری ۱۳۸۹ مورد هدف حمله مزدوران بسیجی قرار گرفت. این مزدوران با شوکر به بهنود حمله کردند و بعد از ضرب و شتم، او را روی زمین رها کرده و فرار کردند. دوستان بهنود او را به بیمارستان منتقل کردند. اما دیگر دیر شده بود.
بعد از خرداد۸۸ همه مناسبتهای رنگ و بوی سیاسی بهخود گرفته است و حالا چهارشنبه سوری.
بهنود رمضانی یکی از دانشجویان معترضی بود که با دوستانش قرار میگذارد تا از این فرصت استفاده کند و برای اعتراض به خیابان برود. حوری گلستانی، مادر بهنود رمضانی، در مصاحبهای که همان روزها با او انجام دادهام شب چهارشنبه سوری ۸۹ را چنین روایت میکند:
نیروهای امنیتی در قسمتهای مختلف شهر مستقر شدهاند. شاهدان در صفحههای مجازی خود در اینترنت خبر میدهند که در میان مردم معترض و جوانانی که برای مراسم چهارشنبه سوری به خیابان آمدهاند، نیروهای بسیجی و لباس شخصی نیز حضور دارند. میدان بیست و دوم محله نارمک پر شده است از صدای فریاد و همهمه جوانانی که هلهله و شادی میکنند.
گروهی از موتور سوارها دائماً گشت میزنند. جوانها با دیدنشان پراکنده میشوند. پسرهای جوان تعدادشان بیشتر است و زنان با دیدن خشونت به خانههای اطراف پناه میآورند.
حوالی ساعت شش عصر است. برخی از موتورها با دو سوار دوباره به میدان ۲۲ نارمک بر میگردند....
موتورسوارهای موتورهای بیشماره بودند که حمله کردند با شوک[الکتریکی]، بعد بهنود افتاد زمین و آنها افتادند روی سرش. حتی یک موتورش را جا گذاشت، همین لحظه مردم هجوم آورند که آنها را بگیرند، اما یک ماشین سمند که مردم شماره ماشینش را گرفتهاند آنها را سوار کرده بود.
پدر و مادر بهنود رمضانی نگراناند، آنها خبرهای خوبی از خیابانهای شهر نمیشنوند. دلشورهای به جانشان افتاده و تلفنی از بهنود میخواهند که راهی خانه شود. پدر بهنود در مصاحبهای میگوید:
«ساعت ۱۰ شب به او حرف زدم و گفتم بیا خانه، گفت من نیم ساعت دیگر بر میگردم، یک ربع هم نشد که به من زنگ زدند گفتند بیا بیمارستان، ۱۰ دقیقه هم نشد که رسیدم بیمارستان با جنازه روبهرو شدم، آسمان روی سرم خراب شد، خدا به ما صبر بده.»
چند جوان با ریشهای کمپشت به سرعت خودشان را از بهنود که روی زمین افتاده است دور میکنند. جمعی دیگر از مردم اما برای کمک به سمت بهنود میروند، آمبولانس را خبر میکنند تا زودتر او را به بیمارستان برسانند. اما شاهدان عینی میگویند که بهنود همانجا گوشه خیابان تمام کرد
خبرها در شبکههای اجتماعی منتشر میشود، دوستان بهنود و شاهدان عینی میگویند که بهنود در اثر ضرب و شتم کشته شد. اما در سوی دیگر سرتیپ احمدرضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران در مصاحبهای از مرگ سه نفر در روز چهارشنبه سوری به دلیل انفجار نارنجک دستی خبر میدهد و همزمان رسانههای نزدیک به محافل حکومتی نیز نوشتهاند که بهنود رمضانی به علت انفجار بمبهای دستسازی که در جیبش بود جان باخت.
«ساعت ۱۰ شب به او حرف زدم و گفتم بیا خانه، گفت من نیم ساعت دیگر بر میگردم، یک ربع هم نشد که به من زنگ زدند گفتند بیا بیمارستان، ۱۰ دقیقه هم نشد که رسیدم بیمارستان با جنازه روبهرو شدم، آسمان روی سرم خراب شد، خدا به ما صبر بده.»
چند جوان با ریشهای کمپشت به سرعت خودشان را از بهنود که روی زمین افتاده است دور میکنند. جمعی دیگر از مردم اما برای کمک به سمت بهنود میروند، آمبولانس را خبر میکنند تا زودتر او را به بیمارستان برسانند. اما شاهدان عینی میگویند که بهنود همانجا گوشه خیابان تمام کرد
خبرها در شبکههای اجتماعی منتشر میشود، دوستان بهنود و شاهدان عینی میگویند که بهنود در اثر ضرب و شتم کشته شد. اما در سوی دیگر سرتیپ احمدرضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران در مصاحبهای از مرگ سه نفر در روز چهارشنبه سوری به دلیل انفجار نارنجک دستی خبر میدهد و همزمان رسانههای نزدیک به محافل حکومتی نیز نوشتهاند که بهنود رمضانی به علت انفجار بمبهای دستسازی که در جیبش بود جان باخت.
ماجراى بعد از شهادت بهنود رمضانى
دستگاه قضایی پاسخی به شکایت خانواده بهنود رمضانی نداده است. خانواده اما سکوت نکردند:
مگر این کشور قانون ندارد، دادگاه ندارد، مگر این همه حقوقدان ندارد؟ پس اینها برای چه در کشور هستند، به چه گناهی آخر، فقط من میخواهم همین را بدانم، از سازمان ملل، از نماینده حقوق بشر، آقای احمد شهید میخواهم که پیگیر پرونده بچه من باشند.
دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی اما سرانجام به صورت رسمی به این پرونده وارد شدند آنها پدر و مادر بهنود رمضانی را بازداشت و روانه زندان کردند. جرمشان به گفته بستگان بهنود رمضانی مصاحبه با رسانهها و اطلاعرسانی در مورد چگونه کشته شدن فرزندشان بود.
چفت آهنی در با «یا الله» گفتن ضعیف مأموری که پشت در ایستاده است باز میشود. بعد از گذشت یک ماه هنوز هم از صدای باز شدن در، قلب زن در سینهاش تند تند میزند اما از جا بلند میشود و به صدای مأمور گوش میسپارد:
«باید بروی اتاق افسر نگهبان، حکم آزادیات اومده! با قید وثیقه آزاد هستی!»
مادر و پدر بهنود بعد از گذشت یک ماه با قید وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد میشوند.
از پشت شمشاد کوتاه دور باغچه، صدای گریه میآید. مادر بهنود است. پدر بهنود از پنجره، باغچه تازه شخمخورده را نگاه میکند. همسرش روی لبه باغچه نشسته است. سرش را میان دو دست گرفته و آرام و به زبان محلی مویه میکند. خانواده بهنود رمضانی پس از آزادی هیچگاه به رسانهها نگفتند که چه بر آنها و چه بر سر پرونده قتل پسرشان آمد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر