به تو افتخار میکنم بهترینم. سرم را بالا میگیرم تا آن لحظه که جان در بدن داشته باشم این ظلم را فریاد میزنم آن چه که بر تو روا داشته را فریاد میزنم. ازسنگینی این بغض هزار بار شکستم اما هنوز ایستادهام . به چه گناهی کشته شد؟ مگر شرکت در مراسم چهارشنبهسوری جرم است که در آن واحد کشته شوی؟ جواب سوالم را به وجدان بیدار مردم واگذار میکنم و انتظار تشکیل دادگاه علنی و عادلانه تا آمرین و عاملان در آن محاکمه شوند نه کسی کشته شود چرا که خداوند به انسان حیات میبخشد و خودش میستاند.تا پر رنگتر و محکمتر قلبم را بفشارد تا دوباره به من یادآوری کند اگر بودی چگونه شادی بودنت را جشن میگرفتم اما حالا این جا در این نقطه از زمین ایستادهام و نا باورانه به این سنگ مزار خیره شدهام، آیا این منم که برای تو میگریم؟ چگونه با دستانم پاره جگرم را بهدست خروارها خاک سرد امانت دادهام؟ هر انسانی روزی به دنیا میآید و روزی هم رخت از این دنیا میبندد ولی شیرمردم، خوش به سعادت تو که داستان رهاییت از زندان تن مهر ننگی شد بر پیشانی بیدادگران زمان. هر چند طول زندگی تو نازنینم خیلی کوتاهتر از تصورم بود اما خوشحالم که عرض زندگیت دلهای خفته را بیدار کرد همانطوریکه خودت اعتقاد به عرض زندگی داشتی نه طول آن. حتی در حد علامت سؤال برای دیگران کافیست. به چه گناهی کشته شد؟ مگر شرکت در مراسم چهارشنبهسوری جرم است که در آن واحد کشته شوی؟ جواب سوالم را به وجدان بیدار مردم واگذار میکنم و انتظار تشکیل دادگاه علنی و عادلانه تا آمرین و عاملان در آن محاکمه شوند نه کسی کشته شود چرا که خداوند به انسان حیات میبخشد و خودش میستاند.
بهنود! از سنگینی این بغض هزار بار شکستم اما هنوز ایستادهام
به تو افتخار میکنم بهترینم. سرم را بالا میگیرم تا آن لحظه که جان در بدن داشته باشم این ظلم را فریاد میزنم آن چه که بر تو روا داشته را فریاد میزنم. ازسنگینی این بغض هزار بار شکستم اما هنوز ایستادهام . به چه گناهی کشته شد؟ مگر شرکت در مراسم چهارشنبهسوری جرم است که در آن واحد کشته شوی؟ جواب سوالم را به وجدان بیدار مردم واگذار میکنم و انتظار تشکیل دادگاه علنی و عادلانه تا آمرین و عاملان در آن محاکمه شوند نه کسی کشته شود چرا که خداوند به انسان حیات میبخشد و خودش میستاند.تا پر رنگتر و محکمتر قلبم را بفشارد تا دوباره به من یادآوری کند اگر بودی چگونه شادی بودنت را جشن میگرفتم اما حالا این جا در این نقطه از زمین ایستادهام و نا باورانه به این سنگ مزار خیره شدهام، آیا این منم که برای تو میگریم؟ چگونه با دستانم پاره جگرم را بهدست خروارها خاک سرد امانت دادهام؟ هر انسانی روزی به دنیا میآید و روزی هم رخت از این دنیا میبندد ولی شیرمردم، خوش به سعادت تو که داستان رهاییت از زندان تن مهر ننگی شد بر پیشانی بیدادگران زمان. هر چند طول زندگی تو نازنینم خیلی کوتاهتر از تصورم بود اما خوشحالم که عرض زندگیت دلهای خفته را بیدار کرد همانطوریکه خودت اعتقاد به عرض زندگی داشتی نه طول آن. حتی در حد علامت سؤال برای دیگران کافیست. به چه گناهی کشته شد؟ مگر شرکت در مراسم چهارشنبهسوری جرم است که در آن واحد کشته شوی؟ جواب سوالم را به وجدان بیدار مردم واگذار میکنم و انتظار تشکیل دادگاه علنی و عادلانه تا آمرین و عاملان در آن محاکمه شوند نه کسی کشته شود چرا که خداوند به انسان حیات میبخشد و خودش میستاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر