آریان مریدی ، جوان ۱۹ ساله از ثلاث باباجانیِ کرمانشاه، یکی از هزاران صدای خاموشنشده قیام ۱۴۰۱ بود. او متولد ۸ مهر ۱۳۸۲ بود و دانشآموز سال چهارم رشته علوم انسانی، در آستانه کنکور و آیندهای روشن.
محمدعلی راسخنیا در عاشورای۸۸ توسط نیروهای بسیج بر اثر اصابت گلوله ساچمه شکاری به شهادت رسید.
ظهر عاشورا در روز ٦ دی ٨٨ تعداد زیادی از هموطنان به دست مزدوران خامنهای به طرز وحشیانهای جان خود را از دست دادند.
برگرفته از پیج محمد مختاری:
روایت یک شهروند از صحنههایی که در آن روز دیده است:
«با وجود اینکه روزها از عاشورای خونین می گذرد، هرگز نتوانسته ام چشمان باز جسدی را که جلوی رویم در مقابل گارد ویژه قرار گرفت و جنازه اش به ناکجا آبادی منتقل شد فراموش کنم. مردی حدود ۴۰ ساله، با محاسن و چشمانی باز با گلولهای که بر سمت چپ بدنش درست زیر قلبش نشسته بود.از آن روز به او بارها فکر کرده ام و هرگز نتوانسته ام لحظات جان سپردنش را در مقابل چشمانم از یاد ببرم. من هم آن روز به عنوان یک شاهد عینی که این روزها زیاد از آن یاد می شود، فقط گوشه ی کوچکی از مشاهداتم را می نویسم. در آن روز، خون یکی از شهروندان جلوی چشمانم ریخته شد و من هر گز نمیتوانم چشمان باز او را که شاید بر آن همه ظلم باز مانده بود، فراموش کنم. او زیر پل کالج تیر خورد و بر دستان مردمی که با ندای هیهات من الذله و یا حسین حرکت می کردند، حمل میشد. پیراهن را از تنش درآورده بودند. جای گلوله به خوبی بر سمت چپ بدنش مشخص بود. مردم به سمت چهار راه ولیعصر حرکتش میدادند تا شاید جسد بیجانش را به جایی برسانند. از هر گوشه و کنار صدای ضجه و زاری می آمد. زنی مسن با دیدن این صحنه نقش بر زمین شد … انگار عجیب بود! خیلی عجیب. اینکه در خیابانهای شهر من این طور در روز روشن و در ظهر عاشورا کسی این گونه کشته شود.مردم جسد را یا حسین گویان حمل می کردند و گارد ویژه هم از سوی دیگر خیابان پیش می آمد، مثل همیشه تا بن دندان مسلح.
مردم جنازه را به سویشان گرفتند، شاید کمی دلشان نرم شود و جنازه را بدون درگیری تحویل بگیرند. آنها بدون هیچ حرکتی ایستادند. مردم جنازه را بر زمین درست مقابل پاها و باتوم های شان گذاشتند و پیرمردی رو به گاردی ها گفت: این هموطن شماست! هموطن ما … اما حرفهایش خیلی زود در اثر شلیک گاز اشک آور قطع شد و خیلی زود و در چشم بر هم زدنی جمعیتی که جسد شهید را حمل می کردند، به سرفه افتادند و بعد در کمتر از چند ثانیه پیکر شهید ناپدید شد. لابد جنازه شهید را بردند تا روزهای بعد، خیلی دیرتر از زمانی که خانوادهاش انتظار بازگشتش به خانه را دارند، تحویلشان بدهند. هرگز نمی توانم انتظار همسر، مادر و شاید فرزندان او را به خانه تصور کنم. انتظاری که هرگز دیگر نتیجهای نخواهد داشت. اما من و ما هرگز نمی توانیم این صحنه را فراموش کنیم. صحنه چشمان باز کسی را که فقط به خاطر اعتراض و یا شاید باز پس گرفتن رایاش جان باخت.»
پیکر شهید راه آزادی محمدعلی راسخنیا در قطعه ٣٠٤ ردیف ٨٥ شماره ٥ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
نظرات
ارسال یک نظر