--> گریه نکن مهنا! «بابا حامد» خندان است ~ پيشتازان راه آزادی ایران - شهدای راه آزادی ايران

گریه نکن مهنا! «بابا حامد» خندان است















زندانی اهل سنت حامد احمدی بعد از بارها دادخواست و تقاضای دادگاه علنی بعد از سالها شکنجه‌های وحشیانه و ضدانسانی  در اسفندماه ۱۳۹۳ اعدام شد. دخترش مهنا شب قبل از اعدام که ۵سال بیشتر نداشت در سرمای هوا به امید لغو حکم اعدام پدر جلوی زندان انتظار می‌کشید، حالا دیگر می‌داند که انتظار بی‌فایده است.

گریه نکن مهنا! «بابا حامد» خندان است
مهنا، دخترک دل زخمی کرد!
بهت غمناک نگاهت، بعد از پرواز «بابا حامد»، به آبی‌های هوای دوشیزه زاگرس، دیوانی از ناسروده‌ترین غزلهای حافظ است؛ از آنها که آرزو داشت بسراید و مخاطب نداشت. نگاهت شعری است که دل پر شبنم سهراب سپهری در کوچه باغهای تنهایی؛ آنگاه که به جستجوی دوست برمی‌آمد به آن مسلح بود. این نگاه می‌تواند نافذ‌تر از گلوله یا شمشیر، وجدانهای برکناره رو و بی‌تفاوت جهان را بشکافد. نمی‌دانم چه مغناطیسی از مظلومیت در «این نگاه» است که آدمی را هزار باره از درون می‌آشوبد و منقلب می‌کند. نگاه تو از جنس نگاه ندا آقا سلطان است؛ آنگاه که بر سنگفرش زخمی خیابان در آغوش حسرتناک پدر جان داد. «آن نگاه» گویی تا همین الآن به وجدان ما خیره مانده و در قابی از مظلومیت، انسان را به تظلم می‌خواند. آن نگاه از چارچوب جغرافیا گذشت. شعرها را فتح کرد. در ترانه‌ ها مترنم شد. زبان و رنگ و نژاد نشناخت. همه قلبها را یکجور به تپش و تلاطم درآورد. در تصویر کوچک و معصوم تو در کنار نقاشی معصوم‌ترت، من باز این جنس از نگاه را به چشم دیدم... .
شعر نمی‌یارم سرود زیرا برآشفته‌تر از آنم که واژگان را به‌دقت از سویدای ساکت جان؛ در آن عمیقانه‌های بی‌مخاطب، برچینم و به نظم کشم. اشک نمی‌یارم بارید زیرا نه جای اشک در برابر قاتلان زندگی است. حیرت نمی‌یارم گزید زیرا تنها حیرت کافی نیست. نمی‌دانم چه باید باشم یا چه نباید. قبل از آن‌که تصمیم بگیرم چگونه باشم، باید کاری بکنم. باید بین خود و آن دیولاخ درندشتی که تو در آن گرفتاری مرز بکشم و انسانیت خود را به دفاعی جانانه برخیزم. آه! که بعد از هزاره‌ها و میلیونها سرگذشت دردناک و میلیاردها انسان خفته بر سماط جانکش خاک، چقدر خود را با این شعر همراز می‌یابم:
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آن‌که یافت می‌نشود آنم آرزوست
«آن یافت می‌نشود»، را باید جست، یافت و برگزید. آوخ! که بین بی‌شرافتی و شرافت، بین دیو و انسان، بین چشم فروبستن، خموشانه گذشتن، و در برج عاج نشستن تا برکشیدن عطشناک صاعقه فریاد، فقط به‌اندازه تارمویی فاصله است. پیش از آن‌که آیندگان موشکاف، لعنتمان کنند، باید کاری کرد. باید خوشه‌های اشک را به ساقه خجسته باروت پپوند زد و جان خود را با تار و پودی از خشم مقدس دوباره بافت. آری، تنها اشک کافی نیست... اما تا انگشتان من دوباره به جستجوی ماشه برآید و از دندان سخت به هم فشرده کین، جرقه‌های سرخ ببارم، تا آن هنگام که از قامت خود سنگری برای معصومیت تو و کودکان میهنم ببافم، باید کاری کرد، دیو هم‌چنان در کار دراندن قلبها و حنجره‌هایی گرم است. او تنوره‌کشان در غثیانی سرسام آور، در پی کشتار زندگی است. بر آن است خلوت کوچک کودکان میهن من را به رنگ استخوانی چوبه‌های دار درآورد. می‌خواهد نقاشی‌های ما تنها از دار باشد و مرگ را جار زند.
مهنا! برخیز! اکنون نه وقت دست ستون چانه نمودن و زانوی غم به بغل گرفتن که گاه شوریدن است. زاغ منقار استخوانی بهت را از چشمانت به دوردستها بتاران. غم را با هیجان زنده شادی از رفتار چلچله‌های پربسته نگاهت برچین. کودکان میهن من نباید غمگین باشند. کودکان نباید به نقاشی دار بنشینند در حالی که تفنگ‌ها در آرزوی همسرایی با انگشتان خشم‌آلود زنان و مردان دلاور، در انزوای پولادی خود، دیری در انتظارند. عفریت عنکبوت ‌آیین می‌خواهد مرگ را حتی در لطیف‌ترین عاطفه‌های ما عامدانه به‌کارد. زینهار! نقاشی کودکان میهن من باید از فیروزه مهربان خزر در نقشه ایران باشد. قله‌های غرور را باید نقاشی کرد در نگاهی که به تحقیر سرخم نمی‌کند و عریان شدن خون خود را بر تیغه ساطور نماز می‌برد. زیبایی خورشید حتمی فردا، بهترین سوژه نقاشی است. دامن مواج شقایقان سرخ پرچم، در کوهپایه‌های زنده کردستان نیازمند نگاه کودکانه توست. سربرافراز و پشت به گرده زاگرس، ارتفاع شکوه ناک بابا حامد را دوباره نگاه کن. ابریشم نگاهش پر از یاس‌های سپید مهربانی است؛ وه! که این‌گونه مردان چه کم یافت می‌شوند؛ با اراده‌هایی سخت‌تر از چکاد و طینتی شفاف‌تر از شبنم. نرمای نوازش دستانش پر از آرزوی ساختن فردایی نو برای تو و جواد، پسر عمو «هادی» ست. آفرین دختر ناز! نقاشی مرگ را از خاطرات مداد رنگی بزدای، باید از شوق نگاه بابا در لحظه شتافتن به قله دار، پرستویی کشید با بالهایی از بهار، فروردین در راه است، برخیز مهنا! باید شاخه احساس را آب داد. بابا حامد رفته است تا رنگین کمان به غارت رفته نقاشی‌های کودکان را به رودبار زندگی برگرداند. مگو بابا چرا در قفس؟ صورت او چرا زخمی؟. گاهگاهی برای دفاع از حرمت زندگی و حیات کودکان ملت خود، باید پیراهن شقایق پوشید و به ارتفاع دارها سلام کرد... . گریه نکن مهنا، بابا حامد خندان است. 
ع. طارق- اسفند۹۳
اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

برچسب‌ها

۱۸تیر۷۸ (1) آبادان (4) آبدانان (2) آبیک (1) آمل (11) ابهر (1) اراک (10) ارداق (1) اردبیل (4) ارومیه (7) اسدآباد همدان (1) اسلام‌آباد غرب (7) اسلامشهر (10) اشکذر (1) اشنویه (8) اصفهان (52) اعدام (60) افغانستان (3) اقلید فارس (2) الیگودرز (3) اندیشه کرج (1) اندیمشک (5) انقلابی صدیق محمود بریسمی (1) اهواز (25) ایذه (23) ایرانشهر (5) ایلام (9) ایوان غرب (1) باباحیدر (1) بابل (3) بانه (4) بجنورد (2) بروجرد (2) بستک (1) بلوچ (1) بندر انزلی (3) بندر کرگان (1) بندرعباس (3) بوشهر (3) بوکان (25) بومهن (1) بهارستان (2) بهبهان (15) بهشت زهرا (1) بهشهر (1) بیجار (1) پاکدشت (2) پاکدشت ورامین (1) پدر (3) پیرانشهر (12) تالش (2) تبریز (8) تربت جام (1) تکاب (1) تنکابن (1) تویسرکان (2) تهران (173) ثلاث باباجانی (1) جوانرود (21) جوی‌آباد (1) جوی‌آباد اصفهان (1) چابهار (1) چالداران (1) چالوس (1) چهاردانگه (2) حمیدیه (2) خاش (15) خرم‌آباد (9) خرمدره (1) خرمشهر (9) خمام (1) خمین (1) خوزستان (7) دانشجو (1) درگهان (1) دزج قروه (1) دزفول (7) دشتی پارسیان (1) دورود (9) دهدشت (2) دهگلان (4) دهلران (1) دیواندره (7) راسک (1) رامهرمز (1) رباط کریم (1) رشت (17) رضوانشهر (4) روبار کرمان (1) رودسر (1) روستای زیندشت سلماس (1) زاهدان (130) زرینشهر (1) زنان شهید (123) زنجان (10) زندان (1) زندان اوین (1) زندان ایلام (1) زندان قزلحصار (2) زندان گوهردشت (9) زندان مرکزی کرج (1) ساری (4) سامان (2) سده اصفهان (1) سرآسیاب (2) سراوان (2) سرباز (1) سرپل ذهاب (1) سردشت (3) سقز (14) سمیرم (4) سنقر (4) سنندج (39) سیرجان (2) سی‌سخت (1) شادگان (2) شاندرمن (1) شاهین دژ (2) شاهین شهر (3) شکنجه (3) شوش (2) شوشتر (4) شهدای نوجوان (141) شهر ری (3) شهر قدس (6) شهر کرد (1) شهرقدس (6) شهرک آلارد رباط کریم (1) شهرک اندیشه (1) شهرک صدرا شیراز (4) شهریار (22) شهید راه آزادی محمد صالحی (1) شهید قیام ۷۸ (2) شهیدان قیام (1163) شیراز (45) صفاشهر (1) عفو بین‌الملل (1) فردیس کرج (14) فنوج (1) فولادشهر (1) فومن (2) فیروزآباد فارس (1) قائمشهر (4) قرچک ورامین (1) قروه (2) قزوین (2) قشم (1) قصرشیرین (1) قم (2) قوچان (3) قهدریجان (7) قیام ۱۴۰۱ (745) قیام ۸۸ (15) قیام ۹۷ (1) قیام آبان۹۸ (446) قیام تیر۱۴۰۰ (8) قیام دی۹۶ (49) قیام کازرون (5) قیام لردگان (1) قیام۱۴۰۱ (8) قیام۸۸ (62) قیام۸۹ (2) کازرون (6) کاشمر (1) کامیاران (8) کرج (48) کردستان (2) کردکوی (1) کرمان (4) کرمانشاه (39) کریم آباد (1) کنگان (1) کنگاور (2) کوهرنگ (1) کوی اسلام‌‌آباد (1) کهریزک (1) کیاشهر (3) کیش (1) گچساران (1) گرگان (1) گرمسار (1) گلستان (1) گلشهر (2) گلوگاه (1) گنبد کاووس (1) گیلان (1) گیلان غرب (1) لاشار (1) لاهیجان (4) لردگان (1) لرستان (5) لنگرود (7) مادران دادخواه (5) مارلیک کرج (3) مارلیک گیلان (1) ماهشهر (43) متل قو (1) مرودشت (1) مریوان (12) مزار شهیدان (128) مسجد سلیمان (8) مشکین دشت (1) مشکین شهر (1) مشهد (12) ملارد (11) ملایر (1) ملکشاهی (1) ملک‌شهر (2) منظریه کرج (1) مهاباد (20) مهرشهر کرج (4) میدان آزادی (1) نجف آباد اصفهان (1) نسیم‌شهر (3) نورآباد ممسنی (1) نوشهر (9) نهاوند (1) نیشابور (1) ورامین (2) هادیشهر (1) هرسین کرمانشاه (1) هشتگرد (1) همدان (2) یاسوج (3) یافت‌آباد (1) یزدانشهر (4) یزدانشهر اصفهان (2)

Blog Archive

بازدید وبلاگ