شبنم سهرابی مادر يك دختر ۶ساله به نام نگین بود. در جریان درگیریها و اعتراضات عاشورا در سال۱۳۸۸ در تهران فیلمی از زیر گرفتن و قتل یک زن توسط اتومبیل نیروی انتظامی منتشر شد که خودروی نیروی انتظامی چندین بار از روی وی رد شد.فرمانده نیروی انتظامی، پس از بازتابهای گسترده این فیلم، ادعا کرد که خودرو پلیس ربوده شدهبود.
پس از چند ماه مشخص شد که نام جانباخته شبنم سهرابی بودهاست.
مادر شبنم سهرابی میگوید که برای عدم مصاحبه با رسانهها تحت فشار نهادهای امنیتی قرار داشتهاست.مادر شبنم سهرابی درباره واکنش نیروی انتظامی در رابطه با مرگ دخترش می گوید: " دخترم را با ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته اند اما علت مرگش را نوشته اند برخورد با جسم سخت. میخواهم بدانم که آیا این جسم سخت اسمی ندارد؟ "
به نقل از شاهدان عینی، "ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد میکند و بعد از چندین بار رد شدن از شکم شبنم، او را زیر چرخهایش له میکند." خانم سهرابی در این روز به اتفاق دوستانش در منزلش واقع در خیابان شادمان بسرمیبرد. به گفته دوستش، ظهر عاشورا برای گرفتن نذری از خانه خارج می شود اما وقتی که تا ساعت پنج بعدازظهر از او خبری نمی شود، دوستش بیرون از خانه رفته و بعد از پرس و جو متوجه می شود که زنی با مشخصات شبنم (چاق و درشت هیکل) توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شده که بعد از مراجعه به کلانتری محل مطمئن می شود که آن قربانی شبنم بوده است. این دوست با کمک دختر شش ساله شبنم خانه مادرش را پیدا کرده و خبر را به وی می رساند.
جسد شبنم سهرابی در میان تدابیر شدید امنیتی و تهدید خانواده در قطعه ۸٦ بهشت زهرا دفن می شود.
مادر شبنم می گوید: "خون دخترم را پایمال کرده اند و من حق او را از کسی جز خدا طلب نمی کنم. پیگیری های من برای شناسایی قاتل دخترم بی نتیجه مانده. ... خوب می دانم که روزی قاتلان دخترم شناسایی می شوند و آن روزی است که شاید کمی از دردهای من کاسته شود.
شبنم عاشق سفر بود و با خودروی پرایدش بسیاری از شهرهای ایران را گشته بود. مادر شبنم درباره دخترش می گوید: "شبنم زندگی را دوست داشت. تازه در کلاس های قالی بافی ثبت نام کرده بود. برای زندگی اش برنامه ها داشت اما نگذاشتند دخترم زندگی کند."
شبنم که بخاطر اعتیاد شوهرش از او جدا شده بود همراه با دختر ٦ شش سالهاش زندگی میکرد که حالا توسط مادربزرگش نگهداری می شود. مادر شبنم درباره نوه اش می گوید: "این روزها مدام می پرسد چرا مامان بر نمی گرده؟ چه جوابی دارم به او بدهم جز آنکه بگویم مادرت به بهشت رفته است. او با چشمهای غمگینش به من زل می زند و می گوید بهشت چقدر دور است!
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر