بهتر است ایستاده بر پاهایمان بمیریم، تا بر روی زانوان زندگی كنیم
جوانان ايران زمين تاريخچهیی از ايستاده مردن را به جاي مردن بر زانوانشان در پشت سردارند. جواناني كه از دهه ۶۰ راه مبارزه با رژيم پليد آخوندی رو گشودند و جواناني كه اين مسير رو در قيامهای سال ۸۸و ۸۹ پيمودند. محمد مختاری يكی از اين دلاوران بود. جوانی غيرتمند كه با خلوصِ نيت و با بيداری و آگاهی اين جمله را دعای خويش ساخت و از خداوند طلب كرد كه: «خدايا ايستاده مردن را نصيبم كن كه از نشسته زيستن در ذلت خسته ام» و در آخرين برگِ دفترِ زندگی خويش تن به ذلت ندادن را به زيباترين شكل به تصوير كشيد!
محمد"، جوانی بود كه تنها ۲۲بهار از زندگی را تجربه كرده بود. جوانی عاشقِ آزادی از همه قيد و بندها و به تنگ آمده از نشسته زيستن و تن دادن به ذلت. ظلم و بيدادی كه بيش از عمر ۲۲سالهاش، دفترِ تاريخ ميهن و مردمش را در سیاهی و به خون نشانده است. اجيرشدگان وحشی ولايت، در خيابان رودكی، ۵۰متر مانده به خيابان توحيد، با قلبی سرد و سخت با يك كلت كمری به كتف محمد شليك كردند. شاهدان صحنه ميگويند كه تمامي لباسهای او غرق در خون بود، اما آن زمان هنوز ميتوانست بر روی پاهای خود حركت كند و سرانجام بر اثر خونريزی در بيمارستان جان خويش را هديهی قيام مردم ايران برای آزادی كرد. بله، بهراستی كه محمد آنطور كه از خدا خواسته بود ايستاده مرد و از ننگِ نشستن در ذلت رهايي يافت. زهی شرافت در از اين گونه مرگهای سرخ!
صحبتی از برادر شهید قیام محمد مختاری:
«محمد, برادر جان! چه جاودانه پريدی, چه بي صبرانه پرکشيدي. ميدانم, دلت پر بود از درد نامردي, پر از ضجه, خالي از آزادي. اما چرا اينگونه محمد جان؟… محمد! برادر جان! …چه مردانه کوچ کردي. ميدانم, گوشت پر بود از دروغ, چشمهايت خسته از دنياي بي فروغ. اما چرا اينگونه محمد جان؟ يادت نبود که اشک های مادرت کاخ دشمن را نمكزار خواهد کرد؟ يادت نبود که با بغض پدرت, کابوس در خواب هر شب فرعون خانه خواهد کرد؟ يادت نبود ضجه و شيون خواهر و برادرانت گوش گرگ ها را کر خواهد کرد؟ محمد, برادر جان! چه بيصدا مرگ را صدا کردی, چه مظلومانه ظلم را کشتی. ميدانم، دهانت خشک بود از فرياد، سرت تير ميکشيد از بيداد. اما چرا اينگونه محمد جان؟ چرا اينگونه؟ مگر نمی دانستی که با سکوتت گردبادی از خس و خاشاک درست خواهد شد که کرکس هاي پير را در خود خفه خواهد کرد؟ مگر نمي دانستي که از خونت رودخانه اي جاري خواهد شد که زالو هاي خون خوار را در خود غرق خواهد کرد؟ مگر نمي دانستي که با افتادن مشت خشک شده ات بر زمين, هزاران مشت ديگر به آسمان پرواز خواهد کرد؟ محمد, برادر جان! چه آرام پيله کردی و چه زيبا پروانه شدی. ميدانم، همه ميدانيم. خسته بودی از نشسته زيستن در ذلت! ميخواستي ايستاده بميری! چه زيبا خدا عطايت نمود.»
رژيمِ سراسيمه و وحشت زده ولايت فقيه كه از به شهادت رساندن اين شهيدان سخت به هراس افتاده بود و تجربهی تلخ و زهرآلودِ جهانی شدن فيلم شهادت ندا آقا سلطان رو در ۳۰خرداد سال ۸۸ داشت، بلافاصله به مصداق مارگزيدگان كه از ريسمان سياه و سفيد هم ميترسند، دست پيش رو گرفت كه پس نيفته. بنابراين با ترفندهای هميشگي و عوامفريبانه خود به ميدان آمد، غافل از اون كه حناي دروغگويي او ديگه رنگي نداره. خبرگزاري فارس، ارگان سپاه پاسداران نوشت: «عوامل فتنهگر و گروهک مزدور و تروريستي منافقين روز گذشته تني چند از هموطنانمان را با تير مستقيم مورد هدف قرار دادند که ۲ تن از اين هموطنانمان به شهادت رسيده و باقي به شدت زخمي شدند.»
برادر شهید می گوید: : «…دليل نميشه كه توی روز روشن بردارن يه آدم بيگناه رو بكشن. اون آزادی ميخواسته. او خسته شده بود از اين مملكت. همه خسته شده بودند. من نميتونم توصيف كنم، واقعاً وقتي ميشنوم اين كارهايي كه اينها ميكنن و سريع تابوت رو بر ميدارن و دور و بر تابوت وايميستن و پرچم جمهوری اسلامی رو ميندازن رو تابوت اصلاً واقعاً چندش آوره اين كارها.»
اينجا ايران است، حكومتش امام زمان است. بر مبناي قرآن است. رهبرش، رهبر مستضعفين جهان است. قوت غالب مردم نان است. بهاي نان، به قيمت جان است. ثروتش براي فلسطينيان است. دانشگاهش، ستاره باران است. جاي روشنفكرانش، زندان است. هر كه فرياد بزند، از كافران است. سكوت نشانه مسلمان است. شركت در راهپيمايي بزرگترين نشانة ايمان است. آنچه روز به روز ارزان ميشود جان انسان است.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر