به اعتماد استقامت بالهای خويش،
جهان عبوس را به قواره همت خود بريدن است
آزادگي را به شهامت آزمودن است و رهايي را اقبال كردن…
سینا آرامی ۱۹ارديبهشت سال۱۳۶۳ به اين دنيای خاكي پا نهاد. او كه در عمر ۲۵سالهی خود در خاك زخمي و مجروحِ سرزمينِ خود جز ظلم و بيدادِ حاكماني مستبد چيز ديگری نديد اما هرگز تسلیم آن نشد.
از سينا اين جوان ناآرام و آنچه كه بر او قبل از شهادتش در زير شكنجه دژخيمان وحشي ولايت فقيه گذشت خبری در دست نيست؛ درست مثل هزاران شهيد راهآزادي و هزاران قربانيِ چنگالهاي كركسانِ رژيم ستمپيشهی آخوندی كه حتی نام بعضی از آنها نيز تاكنون بر ما پوشيده مانده. رازهايي نهان كه در فرداي آزادي از زير خاكهاي مدفون شده به سخن در خواهند آمد. در فردايي كه بتوان در آزادي كامل حرف زد، شنيد، تحقيق كرد و بيان نمود.
از سينا اين جوان ناآرام و آنچه كه بر او قبل از شهادتش در زير شكنجه دژخيمان وحشي ولايت فقيه گذشت خبری در دست نيست؛ درست مثل هزاران شهيد راهآزادي و هزاران قربانيِ چنگالهاي كركسانِ رژيم ستمپيشهی آخوندی كه حتی نام بعضی از آنها نيز تاكنون بر ما پوشيده مانده. رازهايي نهان كه در فرداي آزادي از زير خاكهاي مدفون شده به سخن در خواهند آمد. در فردايي كه بتوان در آزادي كامل حرف زد، شنيد، تحقيق كرد و بيان نمود.
اما آنچه كه امروز از سينا ميدانيم حاصلِ نوشتن سطوریست از يكی از دوستان صميمی او و آخرين عكس او قبل از سفر جاودانی او و پركشيدنش به آسمانِ بلند.
نوشتهی یکی از دوستان صميمی شهيد سینا آرامی
«… در روز تاسوعا من و سينا به حسينيهی جماران رفته بوديم که با حمله وحشيانه بسيجيها به حسينيه و شکستن شيشهها و ضرب و شتم مردم توسط بسيجيها، سينا درصدد فيلمبرداري از صحنه براومد که مورد توجه بسيجيها قرار گرفت و پس از کتکزدن سينا با باتوم او رو به يک ون انتقال دادند. فردای اون روز يعني روز عاشورا خبر فوت سينا به خانوادهاش داده ميشه و به اونها گفته ميشه چنانچه اين ماجرا رسانهيي بشه (منظور قتل فرزندشون) فرزند ديگر اونها رو هم خواهند کشت.
از طرفي عمق اين فاجعه به حدي بود که مردم لنگرود گيلان تحت تاثير قرار گرفتند و خواستار قصاص قاتل سينا شدند. اما بسيجيها از ترس افزايش اعتراضات، محل سکونت خانواده سينا رو به اجبار از لنگرود به کرج انتقال دادند. ميدونيد كه اين رژيم هر کاري رو براي خفه نگهداشتن مردم انجام داده. ولي سكوت باعث عذاب وجدانم ميشد.
زماني که من برای تدفين سينا به وادی لنگرود رفتم آثار ضربه باتوم به سر ديده ميشد و هم چنين شلاق با کابل نيز مشهود بود و کنده شدن ناخنهای دست و پا نيز معلوم بود. سوراخهایی مانند سوراخ مته در استخوانهای سينا مشخص بود و از همه وحشتناکتر خالي شدن شکم او بود که به دليل شليک گلوله از پهلوی راست و خروج آن از پهلوی چپ بود.
خواهش ميكنم با اعلام و رسانهیی شدن اين شهيد ماهيت رژيم تشنه به خون جوانان بيدار ما را آشکار کنيد تا همه بفهمند.
نوشتهی یکی از دوستان صميمی شهيد سینا آرامی
«… در روز تاسوعا من و سينا به حسينيهی جماران رفته بوديم که با حمله وحشيانه بسيجيها به حسينيه و شکستن شيشهها و ضرب و شتم مردم توسط بسيجيها، سينا درصدد فيلمبرداري از صحنه براومد که مورد توجه بسيجيها قرار گرفت و پس از کتکزدن سينا با باتوم او رو به يک ون انتقال دادند. فردای اون روز يعني روز عاشورا خبر فوت سينا به خانوادهاش داده ميشه و به اونها گفته ميشه چنانچه اين ماجرا رسانهيي بشه (منظور قتل فرزندشون) فرزند ديگر اونها رو هم خواهند کشت.
از طرفي عمق اين فاجعه به حدي بود که مردم لنگرود گيلان تحت تاثير قرار گرفتند و خواستار قصاص قاتل سينا شدند. اما بسيجيها از ترس افزايش اعتراضات، محل سکونت خانواده سينا رو به اجبار از لنگرود به کرج انتقال دادند. ميدونيد كه اين رژيم هر کاري رو براي خفه نگهداشتن مردم انجام داده. ولي سكوت باعث عذاب وجدانم ميشد.
زماني که من برای تدفين سينا به وادی لنگرود رفتم آثار ضربه باتوم به سر ديده ميشد و هم چنين شلاق با کابل نيز مشهود بود و کنده شدن ناخنهای دست و پا نيز معلوم بود. سوراخهایی مانند سوراخ مته در استخوانهای سينا مشخص بود و از همه وحشتناکتر خالي شدن شکم او بود که به دليل شليک گلوله از پهلوی راست و خروج آن از پهلوی چپ بود.
خواهش ميكنم با اعلام و رسانهیی شدن اين شهيد ماهيت رژيم تشنه به خون جوانان بيدار ما را آشکار کنيد تا همه بفهمند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر