نشريه
واشنگتن تایمزمقاله بعدازشهادت فرزاد کمانگر
فرزاد کمانگر معلمی از
اقليت کرد ايران بود که توسط رژيم اسلامی تهران، به دروغ تروريست خوانده شده بود.
او تقريباً چهار سال را زير شکنجه جسمی و ذهنی در زندان های ايران گذراند. درد و
رنج آقای کمانگر روز يکشنبه19اردیبهشت در بالای چوبه دار به پايان رسيد. او 34 سال داشت
آقای کمانگر به همراه چهار «محارب يا دشمن خدا»ی ديگر کشته شد؛
کسانی که به گفته رژيم «به ارتکاب اقدامات تروريستی محکوم شده بودند.» هنگامی که
اين افراد به طور شتابزده ای اعدام می شدند، پرونده سه نفر از آنها هنوز در مرحله
لازم الاجرای تجديد نظر قرار داشت. همزمان با آماده سازی و اجرای حکم اعدام اين
افراد، ارتباط تلفنی با زندان اوين در آخرهفته گذشته قطع شد. رژيم
از اطلاع رسانی قبلی به خانواده و وکلای اين افراد، که به موجب قانون الزامی است،
خودداری کرد و آنها خبر اعدام ها را از رسانه ها شنيدند. رژيمی
که ادعا می کند نماينده خداست، مانند مجرمانی رفتار می کند که گويی چيزی را مخفی
می کند.
جرم آقای کمانگر، تعلق داشتن به اقليت کرد بود. او در يک مدرسه
ابتدايی در شهر کامياران در شمالغرب ايران تدريس می کرد و عضو اتحاديه معلمان
کردستان بود. وی در بسياری از نشريات حقوق بشر مطلب می نوشت و به طور مخفيانه به
دانش آموزانش زبان ممنوع شده کردی را تدريس می کرد و درباره تاريخ و فرهنگ شان،
داستان ها می گفت. او را در ژوئيه 2006 دستگير کرده و تحت ضرب و شتم، ضربات شلاق،
شوک برقی، بی غذايی، محروميت از خواب و حبس در سلول های سرد انفرادی و طاقت فرسا
قرار دادند. صدای زجه های او در ميان صدای بلند نوارهايی که صفحات قرآن را
بازخوانی می کردند، گم می شد.
آقای کمانگر در فوريه 2008 در يک دادگاه پنج دقيقه ای حضور
پیدا کرد.
خليل بهراميان وکيل مدافع وی، سال گذشته
در گفتگوی تلفنی با واشنگتن تايمز از تهران گفت: «اصلاً هيچ مدرکی دال بر ارتباط
فرزاد با گروه و يا فعاليت تروريستی وجود نداشت.» او گفت: «فرزاد يک معلم، شاعر،
روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و يک انسان خاص است.» اصلاً چنين مدرکی در دادگاه
ارائه نشد و يا به آن احتياج نشد تا حکمی که از پيش تعيين شده جاری شود.
آقای کمانگردر آخرين نامه اش از زندان به يک داستان ايرانی به
نام «ماهی سياه کوچولو» اشاره می کند که در سال 1967 توسط يک معلم مخالف
به نام صمد بهرنگی نوشته شده بود. اين داستان يک ماهی کوچکی است که قوانين جامعه
اش را زير پا می گذارد تا به سفری برای اکتشاف دريا برود. ماهی سياه کوچک پس از
گذر از ماجراهای بسيار، آزادی را پيدا می کند اما در نهايت با مرگ روبرو می شود.
او نوشته است: «آيا می توان معلم بود اما راه دريا را به ماهی سياه کوچولوی کشور
نشان نداد؟ آيا می شود مسؤوليت سنگين معلم بودن و پاشيدن بذر دانش را بر دوش داشت
و همچنان ساکت ماند؟ آيا می شود عقده ها را در گلوی دانش آموزان ديد، شاهد چهره
های نهيف و گرسنه آنها بود و همچنان ساکت ماند؟… نمی توانم تصور کنم شاهد درد و
فقر مردم اين زمين باشيم، و نتوانيم قلب هايمان را به رود و دريا، به خروش و طغيان
بدهيم.»
آقای کمانگر نوشته است: «ماهی کوچک به آرامی در دريا شنا کرد و
فکر کرد: روبرو شدن با مرگ برای من سخت نيست، از آن پشيمان هم نمی شوم.»
منبع: واشنگتن تایمز