--> نوامبر 2014 ~ پيشتازان راه آزادی ایران - شهدای راه آزادی ايران

شهيد راه آزادي حسين خضري



شهيد راه آزادي حسين خضري

حسین خضری جواني كردبود كه در تاریخ دهم مرداد ماه سال
۱۳۸۷ در کرمانشاه توسط نیروهای سپاه نبی اکرم به جرم فعالیتهای سیاسی بازداشت شد و به مدت شش ماه تحت بازجویی مداوم بود. وی سپس به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد و در تاریخ ۲۱  اردیبهشت سال ۸۸ در جلسه ی رسیدگی کوتاهی در شعبه یکم دادگاه انقلاب ارومیه به اتهام «تبلیغ علیه نظام و همکاری با یکی از احزاب مخالف نظام» به اعدام محکوم شد. رأی دادگاه بدوی نیز در هفدهم مرداد ماه سال ۸۸ توسط شعبه ۱۰ دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان غربی تایید و به او ابلاغ شد.پس از آن درخواست او برای کیفرخواست و تحقیق رد شد و روزهاي طولاني در انفرادي و در بازداشتگاه هاي مخفي تحت شکنجه قرار گرفت.
حسين خضري در رنجنامه ای که براي برخي رسانه ها ارسال نمود , شکنجه های جسمی خود را به قرار زیر اعلام کرده بود :
۱- کتک زدن به مدت چندین ساعت در هر روز
۲- ایجاد فشار روحی و روانی در حین بازجویی
۳- تهدید بازجویی هایم مبنی بر آن که اگر آن مواردی که ما می گوییم قبول نکنی به برادر و داماد خانواده شما می توانیم برچسب فعالیتهای غیرقانونی علیه نظام بزنیم
۴- ضربه زدن با لگد به اندامهای تناسلی من و خونریزی و تورم آن نواحی از بدنم به مدت چهارده روز
۵- پارگی پای راستم تقریباً به اندازه ۸ سانتیمتر به علت ضربه محکم پای بازجو که هنوز قابل مشاهده است
۶- وارد کردن ضربات متعدد به تمامی بدنم با باتوم.

حسین خضری پیش تر تمامی اتهامات وارده را رد کرده بود وبارها تاکید کرده بود که در هیچ عمل خشونت آمیزی شرکت نداشته است.اعضای خانواده خضری او را در زندان مرکزی ارومیه درتاریخ
۵ ژانویه ملاقات کردند. او به آنها گفت که مقامات او را تحت فشار برای اعتراف و رفتن به جلوی دوربین قرار داده اند که اعتراف کند که در فعالیتهای مسلح علیه دولت شرکت داشته و چندین نفر را نیز کشته است اما ازاین کار سر باز زده است و تاکید کرده است که کسی را نکشته است.
ماموران حكومتي حسين را قبل از اجراي حكم اعدام به نقطه نامعلومی منتقل کردند و اين حكم را مخفيانه اجرا كردند به طوري كه تا چند روز خبر دقيقي از اعدام يا عدم اعدام وي در دسترس نبود. رسانه هاي حكومتي خبر از اعدام يك فعال سياسي كرد را داده بودند ولي اسم او را ذكر نكرده بودند و همين باعث فشار بر روي خانواده اين شهيد شده بود.برادر وی اعلام داشت: ”مسئولان قضایی در هماهنگی با وزارت اطلاعات با ما بازی می کنند و ما احتمال می دهیم حسین اعدام شده باشد“.
وکیل حسین خضری با اشاره به این که مکان و محل اجرای حکم اعدام، پیش تر می باید به وکیل مدافع فرد محکوم به اعدام ابلاغ شود گفت :”اجرای این حکم در یک دهه گذشته با این شکل بی سابقه بوده است“.

بازتابها
به دنبال انتشار خبر اعدام حسين خضري صدها کرد و ایرانی در سلیمانیه عراق علیه اعدام حسین خضری تظاهرات كردند.
این تظاهرات به درخواست کمپین «نه به اعدام» و «فدراسیون زندانیان سیاسی کردستان» انجام شد.

زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج نيز بعد از اجراي حكم حسین خضری با صدور بیانیه یی، اعدام اين زنداني سياسي را محکوم کردند .در بیانیه زندانیان سیاسی آمده است: ما جمعی از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج، زمانی که خبر اعدام بی خبر حسین خضری را در زندان ارومیه شنیدیم بسیار غافلگیر شدیم. کسی که تاکنون حتی اسمش را هم کمتر کسی شنیده بود، کار از کار گذشت و آزادی خواه دیگری سر بر دار شد. در اوج مظلومیت و....و مستور از دید همه ما، در شرایط کنونی چیزی که بیشتر از محکوم کردن اعدام، علی الخصوص اعدام یک زندانی سیاسی و افسار گسیختگی رژیم نامشروع و غیرقانونی حاکم، اهمیت دارد. ابعاد گسترده غفلت از 2 هفته سلول انفرادی و اعدام و صدای وی در زندان ارومیه می باشد.
در پایان ضمن پاسداشت از نام آن شهید به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می کنیم و آرزو می کنیم که هم چون او سرافراز گردیم
زندان گوهردشت کرج بند 3سالن 8.

اين جملات, آخرين سخنان زنداني سياسي آزاديخواه حسين خضري است كه از زندان اروميه ارسال كرده است :
اگر اعدام من برای سرزمین ملتم مفید خواهد بود نه یک بار هزار بار هم خواهیم مرد، زیرا آزادی ارزشی بیشتر از اینها را دارد
ـ امیدوارم خانواده ام از این که نتوانستم دینم را نسبت به آنها به عنوان یک فرزند و برادر ادا کنم، من را خواهند بخشید، چون خواستم این دین را به ملتم ادا کنم و فرزند همه جامعه باشم. ـ جمهوری اسلامی هم بداند که جوانان کرد از مرگ هراسی ندارند، چون که آزادانه مردن بهتر از...
ـ ما برای رسیدن به آزادی و تحقق خواسته هایمان تا آخرین نفس مقاومت و تا آخرین قطره خونمان مبارزه خواهیم کرد.
ـ ما جوانان کرد ایستاده می میریم اما خفت و خاری را هرگز نمی پذیریم.
حسین خضری، زندان مرکزی ارومیه
اشتراک:

شهید راه آزادی فاطمه سمسارپور



فاطمه سمسارپور فرزند محمداسماعیل در روز ۳۰خرداد۸۸ در تهران توسط لباس شخصی‌ها به شهادت می‌رسد.
اشتراک:

شهید راه آزادی امیرحسین طوفان‌پور



اميرحسين طوفان پور متولد ۱۳۵۶ دارای يک دختر هفت ساله، يکی ديگر از جان‌باختگان قیام۸۸ است.
امیرحسین طوفان‌پور روز دوشنبه ۲۵خرداد۱۳۸۸ در حوالی میدان آزادی تهران تیر می‌خورد بعد از این اتفاق، شخصی به خانواده او تلفنی خبر می‌دهد که او زنده و در بیمارستان است. اما مادر و نزدیکان او هرچه جستجو می‌کنند فرزند خود را نمی‌یابند تا آنکه روز جمعه ۲۹خرداد در مراجعه به پزشکی قانونی کهریزک، عکس او را در کامپیوتر کشته‌ها می‌بینند. جراحات شامل تیرخوردگی ساق دست، پهلو و کمر و نیز آثار کبودی در پشت گردن و زخمی عمیق در پشت سر امیرحسین بوده که داخل آن را با پنبه پرکرده بودند. و شکستگی کامل بازویی که تیر خورده بوده است. روی صورت هم بینی به نظر شکسته می‌آمد.
حکومت، خانواده طوفان‌پور را تحت فشار قرار می‌دهند که هیچ مراسمی در منزل یا مسجد برگزار نکنند. دو روز بعد از تحویلگیری جنازه، پیکر این شهید در بهشت زهرا در قطعه۲۳۳ ردیف۱۵۲ شماره ۳۴ به‌خاک سپرده می‌شود.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

اشتراک:

شهید راه آزادی عباس دیسناد


عباس دیسناد ۴۸ساله و دارای دو فرزند است. او از جانباختگان قیام۸۸ می‌باشد که در تهران با ضربه باتوم نیروهای امنیتی به شهادت رسید.
عباس دیسناد روز ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۸ هنگام برگشت از محل کار، نیروهای امنیتی با باتوم به سرش ضربه می‌زنند که منجر به ضربه مغزی می‌شود . مردم او را به بیمارستان شهریار منتقل می‌کنند، وی بعد از ۳روز كما در بیمارستان جان باخت.  بنا بر گفته مریم خانی همسر عباس، وی جانباز جنگ بوده و در بدنش چندین ترکش وجود داشته است و از درد کمر رنج می‌برده است. شاهدان عینی اظهار داشته‌اند وقتی عباس دچار ضربه شد، ماموران از نزدیک شدن مردم برای انتقال او به بیمارستان ممانعت کرده و او مدتها بر روی زمین بوده است. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
اشتراک:

شهيد راه آزادي فرزاد كمانگر




شهيد راه آزادي  فرزاد كمانگر
در نوزدهم ارديبهشت ماه سال ١٣٨٩ معلم آزاده فرزاد كمانگر و چهار زنداني سياسي و انقلابي ديگر به نامهاي فرهاد وكيلي، شيرين علم هولي، مهدي اسلاميان و علي حيدريان توسط مأموران حكومت  ايران در حياط زندان اوين به چوبه‌دار آويخته شدند.
فرزاد كمانگر متولد سال ١٩٧٦ كامياران پس از دريافت مدرك آموزگاري مقطع دبستان به مدت چهار سال مشغول تدريس به كودكان كامياراني در روستاها بود. فرزاد پس از چهار سال تدريس به كودكان، در دانشگاه پيام نور سنندج موفق به كسب مدرك ليسانس در رشته روانشناسي شد و دوباره به كامياران و ميان دانش آموزانش بازگشت.
فرزاد كمانگر، دبير هنرستان كار و دانش شهرستان كامياران، عضو انجمن صنفي فرهنگيان و انجمن زيست محيطي ئاسك بود و با نام مستعار سيامند در ماهنامه فرهنگي آموزشي رويان قلم مي‌ زد.
فرزاد کمانگر به پاس فعالیتهایش، به صورت افتخاری گزارشگر ویژه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران نیز بود.
یونسکو در گزارش خود درمورد فشارها علیه فضاهای آموزشی، به موضوع اعدام فرزاد کمانگر اشاره کرد.اتحادیه اروپا حکم اعدام او را محکوم و سازمان دیده بان حقوق بشر از او به عنوان یک معلم یاد کرده است.
فرزاد در ماه ژوئيه سال ٢٠٠٦ در سفري به تهران براي پيگيري مسأله درمان بيماري برادرش توسط نيروهاي امنيتي ايران بازداشت شد و ماهها تحت شديدترين شكنجه‌هاي بازجويان وزارت اطلاعات بود.
فرزاد به‌دليل فعاليتهاي انساني و حقوق‌بشري مورد نفرت حكومت ايران قرار داشت و به اتهاماتي از قبيل عضويت در پژاك در سال ٢٠٠٧ به اعدام محكوم شد و در سحرگاه روز یکشنبه
۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، به‌همراه علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان در زندان اوین به دار آویخته شد.
 
ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﺍﺩ ﮐﻤﺎﻧﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ : ﺑﺎﺑﺎ ﺁﺏ ﺩﺍﺩ
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺳﻼﻡ
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ
ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺷﯿﺮﯾﻨﺘﺎﻥ ﺷﻌﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﺴﺮﺍﯾﻢ ،
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﻭﺯﺑﺨﯿﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ،
ﺍﺯ ﻻﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ ، ﺑﺎ
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ . ﮔﺎﻫﯽ « ﭼﯿﺰﯼ
ﺷﺒﯿﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ » ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ .
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ
ﮔﺮﺩﺵ ﻋﻠﻤﯽ ﻣﯿﻨﺎﻣﯿﺪﯾﻢ ، ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ
ﻫﯿﺎﻫﻮﻫﺎ ، ﮔﺮﺩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﺧﺴﺘﮕﯿﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ
ﺯﻻﻟﯽ ﭼﺸﻤﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ
ﻣﯿﺴﭙﺮﺩﯾﻢ ، ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﺜﻞ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﮔﻮﺷﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ
«ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺁﺏ » ﻭ ﺗﻨﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮔﻞ ﻭ ﮔﯿﺎﻩ
ﻣﯿﺴﭙﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻃﺒﯿﻌﺖ
ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﯾﺎﺿﯽ
ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺠﻬﻮﻻﺕ ﺯﯾﺮ ﺳﻨﮕﯽ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﭼﻮﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﭘﯽ ﺳﻪ ﻣﻤﯿﺰ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺑﺎ
ﺻﺪ ﻣﻤﯿﺰ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ، ﺩﺭﺱ ﻋﻠﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ
ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ
ﺍﻣﯿﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ «ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﻌﺠﺰﻩ » ﻟﮑﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﺑﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻧﺴﯿﻢ ﺑﺪﺭﻗﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺗﻐﯿﯿﺮﯼ ﻣﯿﻤﺎﻧﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﺵ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ
ﭘﺮﺷﻮﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ
ﺩﺭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻧﻨﻤﺎﯾﺪ ﻭ ﺗﺮﮐﻤﺎﻥ ﻧﮑﻨﺪ ، ﻣﻨﺘﻈﺮ
ﺗﻐﯿﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﻭ
ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻟﺒﺎﺱ ﺧﻮﺏ ﻭ ﯾﮏ ﺳﻔﺮﻩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﻘﻞ ﻭ
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ .
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭ ﺩﺯﺩﮐﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻧﺎﻇﻢ
ﺍﺧﻤﻮﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻟﻔﺒﺎﯼ ﮐﺮﺩﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﯽ ﺳﺮﻭﺩﯾﻢ ﻭ ﺁﻭﺍﺯ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ﻭ
ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ .
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻟﯽ ﻫﻤﺎﻥ
ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺑﺎﻥ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺭﻭﻧﺎﻟﺪﻭ ﺷﺪﻥ
ﺑﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻌﻠﻤﺘﺎﻥ ﮔﻞ ﻣﯿﺰﺩﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ
ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ
ﻣﺎ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺴﻤﺎﻥ ﻏﺒﺎﺭ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ، ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﺎﺯ ﭘﺎﯼ
ﺛﺎﺑﺖ ﺣﻠﻘﻪ ﻋﻤﻮ ﺯﻧﺠﯿﺮﺑﺎﻑ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ
ﻣﯿﺸﺪﻡ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ
ﮔﻮﺷﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺘﺎﻥ ﺩﺯﺩﮐﯽ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﺎﺵ
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﻤﯿﺎﻣﺪﯾﺪ .
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﺪ ، ﺷﻮﻫﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺑﯽ ﺁﻻﯾﺸﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ
ﻫﻨﻮﺯ « ﺟﺎﯼ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﻫﻮﺭﺍ ﻣﺰﺩﺍ» ﺑﯿﻦ ﭼﺸﻤﺎﻥ
ﺯﯾﺒﺎﯾﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،ﺭﺍﺳﺘﯽ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﺍﮔﺮ
ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ، ﺯﺍﺩﮤ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻓﻘﺮ ﻧﺒﻮﺩﯾﺪ ، ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻪ
ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﭙﯿﻦ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﺟﻤﻊ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﯾﺎ
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺯ « ﺧﺎﮎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺧﺪﺍ »
ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪﯾﺪ ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺳﻦ ﺳﯿﺰﺩﻩ
ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ « ﺯﯾﺮ ﺗﻮﺭ
ﺳﻔﯿﺪ ﺯﻥ ﺷﺪﻥ » ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭﺩﺍﻉ
ﮐﻨﯿﺪ ﻭ « ﻗﺼﻪ ﺗﻠﺦ ﺟﻨﺲ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻥ » ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ
ﻭﺟﻮﺩ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﯿﺪ . ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﻫﻮﺭﺍ ، ﻓﺮﺩﺍ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﭘﻮﻧﻪ
ﺑﭽﯿﻨﯿﺪ ﯾﺎ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺗﺎﺟﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺑﺴﺎﺯﯾﺪ
ﺣﺘﻤﺎً ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﮐﻮﺩﮐﯿﺘﺎﻥ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯿﺪ .
ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﺎ
ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﺪ ، ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ﭼﻮﻥ ﺑﻌﺪ
ﺍﺯ « ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻥ » ﺗﺎﺯﻩ « ﻏﻢ ﻧﺎﻥ » ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ، ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻌﺮ ، ﺑﻪ
ﺁﻭﺍﺯ ، ﺑﻪ ﻟﯿﻼﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ، ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﺸﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ ،
ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﯾﺎﺩ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ « ﺷﻌﺮ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ
» ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻣﺘﺎﻥ ﺗﺎ
ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ ﻧﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﻭﺭ ﺩﺭﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ ﻣﺘﺮﻧﻢ ﺷﻮﯾﺪ .

ﺭﻓﯿﻖ ، ﻫﻤﺒﺎﺯﯼ ﻭ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﺘﺎﻥ
ﻓﺮﺯﺍﺩ ﮐﻤﺎﻧﮕﺮ – ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﺟﺎﯾﯽ ﺷﻬﺮ ﮐﺮﺝ
اشتراک:

نوشته‌های پر بیننده

برچسب‌ها

۱۸تیر۷۸ (1) آبادان (4) آبدانان (2) آبیک (1) آمل (11) ابهر (1) اراک (10) ارداق (1) اردبیل (4) ارومیه (7) اسدآباد همدان (1) اسلام‌آباد غرب (7) اسلامشهر (10) اشکذر (1) اشنویه (8) اصفهان (52) اعدام (60) افغانستان (3) اقلید فارس (2) الیگودرز (3) اندیشه کرج (1) اندیمشک (5) انقلابی صدیق محمود بریسمی (1) اهواز (25) ایذه (23) ایرانشهر (5) ایلام (9) ایوان غرب (1) باباحیدر (1) بابل (3) بانه (4) بجنورد (2) بروجرد (2) بستک (1) بلوچ (1) بندر انزلی (3) بندر کرگان (1) بندرعباس (3) بوشهر (3) بوکان (25) بومهن (1) بهارستان (2) بهبهان (15) بهشت زهرا (1) بهشهر (1) بیجار (1) پاکدشت (2) پاکدشت ورامین (1) پدر (3) پیرانشهر (12) تالش (2) تبریز (8) تربت جام (1) تکاب (1) تنکابن (1) تویسرکان (2) تهران (173) ثلاث باباجانی (1) جوانرود (21) جوی‌آباد (1) جوی‌آباد اصفهان (1) چابهار (1) چالداران (1) چالوس (1) چهاردانگه (2) حمیدیه (2) خاش (15) خرم‌آباد (9) خرمدره (1) خرمشهر (9) خمام (1) خمین (1) خوزستان (7) دانشجو (1) درگهان (1) دزج قروه (1) دزفول (7) دشتی پارسیان (1) دورود (9) دهدشت (2) دهگلان (4) دهلران (1) دیواندره (7) راسک (1) رامهرمز (1) رباط کریم (1) رشت (17) رضوانشهر (4) روبار کرمان (1) رودسر (1) روستای زیندشت سلماس (1) زاهدان (130) زرینشهر (1) زنان شهید (123) زنجان (10) زندان (1) زندان اوین (1) زندان ایلام (1) زندان قزلحصار (2) زندان گوهردشت (9) زندان مرکزی کرج (1) ساری (4) سامان (2) سده اصفهان (1) سرآسیاب (2) سراوان (2) سرباز (1) سرپل ذهاب (1) سردشت (3) سقز (14) سمیرم (4) سنقر (4) سنندج (39) سیرجان (2) سی‌سخت (1) شادگان (2) شاندرمن (1) شاهین دژ (2) شاهین شهر (3) شکنجه (3) شوش (2) شوشتر (4) شهدای نوجوان (141) شهر ری (3) شهر قدس (6) شهر کرد (1) شهرقدس (6) شهرک آلارد رباط کریم (1) شهرک اندیشه (1) شهرک صدرا شیراز (4) شهریار (22) شهید راه آزادی محمد صالحی (1) شهید قیام ۷۸ (2) شهیدان قیام (1163) شیراز (45) صفاشهر (1) عفو بین‌الملل (1) فردیس کرج (14) فنوج (1) فولادشهر (1) فومن (2) فیروزآباد فارس (1) قائمشهر (4) قرچک ورامین (1) قروه (2) قزوین (2) قشم (1) قصرشیرین (1) قم (2) قوچان (3) قهدریجان (7) قیام ۱۴۰۱ (745) قیام ۸۸ (15) قیام ۹۷ (1) قیام آبان۹۸ (446) قیام تیر۱۴۰۰ (8) قیام دی۹۶ (49) قیام کازرون (5) قیام لردگان (1) قیام۱۴۰۱ (8) قیام۸۸ (62) قیام۸۹ (2) کازرون (6) کاشمر (1) کامیاران (8) کرج (48) کردستان (2) کردکوی (1) کرمان (4) کرمانشاه (39) کریم آباد (1) کنگان (1) کنگاور (2) کوهرنگ (1) کوی اسلام‌‌آباد (1) کهریزک (1) کیاشهر (3) کیش (1) گچساران (1) گرگان (1) گرمسار (1) گلستان (1) گلشهر (2) گلوگاه (1) گنبد کاووس (1) گیلان (1) گیلان غرب (1) لاشار (1) لاهیجان (4) لردگان (1) لرستان (5) لنگرود (7) مادران دادخواه (5) مارلیک کرج (3) مارلیک گیلان (1) ماهشهر (43) متل قو (1) مرودشت (1) مریوان (12) مزار شهیدان (128) مسجد سلیمان (8) مشکین دشت (1) مشکین شهر (1) مشهد (12) ملارد (11) ملایر (1) ملکشاهی (1) ملک‌شهر (2) منظریه کرج (1) مهاباد (20) مهرشهر کرج (4) میدان آزادی (1) نجف آباد اصفهان (1) نسیم‌شهر (3) نورآباد ممسنی (1) نوشهر (9) نهاوند (1) نیشابور (1) ورامین (2) هادیشهر (1) هرسین کرمانشاه (1) هشتگرد (1) همدان (2) یاسوج (3) یافت‌آباد (1) یزدانشهر (4) یزدانشهر اصفهان (2)

Blog Archive

بازدید وبلاگ