مادر داغدیده، اکرم نقابی مادر سعید زینالی در جواب اژهای نوشت: «سند دیگر، گفتههای بازجوهایتان در بازداشت خودم و دخترم که: دنبال دو تا پاره استخوان میگردین، ما دیگه چیزی نداریم به شما بدهیم یا پیشنهاد بازجویتان که اگر میخواهی خانوادهات و فرزندان دیگرت را دچار مشکل نکنی خودت را بهنحوی آرام کن، ما سنگقبر نداریم که به تو بدهیم برو قطعهی شهدا، یکی از شهدا را انتخاب کن و به جای سعیدت با او درد و دل کن تا آرامش بگیری».
من به حرف بازجو عمل کردم و رفتم سراغ یکی از شهیدان و به جای مادر سعید با او درد دل کردم».. این شد حاصل درد دلم!
ای سعید ای برادر خوبم
ای عزیز ای شهید محبوبم
آمدم من به جای مادر تو
تو حسابم بکن «برادر تو»
مادرت سالها پیات گشته
نشده خسته و نه برگشته
لیک پیدا نکرده است تو را
گفته با خلق سرگذشت تو را
گفتهاندش در اوج بدمستی
که: تو دو پاره استخوان هستی
حال من نزدت آمدم اینجا
بر سر مدفنی ازین شهدا
فرض کردم همان سعیدی تو
تو کجایی، بگو شهیدی تو؟
...
پاسخ آمد ز داخل آن خاک
از دل آن شهید پیکرپاک
راست گفته ست بازجو این را
که نباشد تفاوتی در ما
مثل من یا سعید این جلاد
کشته، شیرین و ای بسا فرهاد
ما همه بچههای این خاکیم
هر کدامی ز مادری پاکیم
مادرانی که زار میگریند
در پی گور گمشده فرزند
لیک با مادران هرچه سعید
لیک با بستگان هرکه شهید
هم به آن بازجوی پست و پلید
تو بگو هر کسی شنید، شنید:
ما نه یک پاره استخوان هستیم
رود خونیم و کهکشان هستیم
خون جاری عصر و دورانیم
آذرخشیم و رعد و توفانیم
آتش آه مادران وطن
در غم و داغ هر جوان وطن
باش تا شعله برکشد ناگاه
همچو خورشید سرخ وقت پگاه
قاضی و بازجو و شیخ دزد و سپاه
با ولیفقیه و با خرگاه
پیش این رود تکهپاره شوند
عبرت دهر و این هزاره شوند
...
مادر! این بود آنچه گفت سعید
او تو را روز فتح خواهد دید»
«از م. شوق».
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر